مه جان

لغت نامه دهخدا

مهجان. [ م َ ] ( اِخ ) قریه ای است در دوفرسنگی جنوبی اسپاس. ( فارسنامه ). دهی است از دهستان آسپاس بخش مرکزی شهرستان آباده، در 52هزارگزی جنوب باختری اقلید و 10هزارگزی راه فرعی آسپاس به ده بید و اقلید. آبش از قنات و چشمه و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

جمله سازی با مه جان

💡 میراث منه مهر و بفا وَرزییِنْ نه عادته مه جان رِهْ جفا شَنییّنْ

💡 این سعادت ندهد دست همیشه اما دیدن آن مه جان ناگه و دزدیده خوش است

💡 امیر گنه: مه جان اون کس فدی بو ونه «نا» به نابوئه، «آری» آری بو

💡 منکه رَنْگِنٰا چِشْ نتومّه گریستن مه جان چی امید دارمه من شه بزیستن

💡 سال و مه جان می کنی در حرص و آز نام آن را مینهی عمر دراز

💡 سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من