معانی بیّن به آن دسته از مفاهیم اطلاق میشوند که بهصورت ذاتی روشن و واضح هستند و برای درک شدن، نیازمند تعریف، استدلال یا اثبات نمیباشند. این معانی بهطور مستقیم و بیواسطه برای عقل و ذهن آدمی قابلدرک بوده و وضوح آنها بهگونهای است که هیچگونه ابهامی در فهم آنها وجود ندارد.
این معانی از حیث منشأ ادراک، به سه دسته تقسیم میشوند: برخی از آنها کاملاً عقلی و مجرد هستند، مانند اصل امتناع تناقض؛ برخی دیگر با حواس باطنی درک میشوند، مانند احساس شادی یا غم؛ و دستهای نیز محسوسات ظاهری هستند که با حواس پنجگانه دریافت میگردند، مانند گرمی و سردی. بنابراین، روشن است که معانی حاضر در اذهان، یا از سنخ معانی بیّن بوده و اکتساب و استدلال در آنها نقشی ندارد، یا از مفاهیمی هستند که برای پذیرفته شدن نیازمند دلیل و اکتساب میباشند.
در نتیجه، معانی بیّن بهعنوان پایهای ترین و بدیهیترین مفاهیم، زیربنای شکلگیری استدلالها و نظامهای فکری را تشکیل میدهند. تمامی براهین و استنتاجهای منطقی، در نهایت به این دسته از معانی بازمیگردند؛ زیرا بدون وجود چنین مفاهیم روشن و مستقلی، هرگونه استدلالی دچار دور یا تسلسل خواهد شد.