برای منصب و مالی ز علم و دین بیزار ز بهر کسب معاشی بمکر و فن مشغول
گرفتم عالم از من شد، مرا عقل معاشی کو جهانگیری چه حاصل چون جهانداری نمیدانم
با کعبه چه کار اگر معاشی ندهند؟ مهمانی زنده، مرده لاشی ندهند
چه گفت گفت که چون روزگار میگذرد ترا که وجه معاشی ز هیچ جا نبود
همچو مجنون نوغزالی رام من هرگز نشد چون کنم عقل معاشی با من دیوانه نیست