کبوتر بچه

لغت نامه دهخدا

کبوتربچه. [ ک َ ت َ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / ب َچ ْ چ ِ ] ( اِ مرکب ) جوجه کبوتر. جوجه کفتر. ( یادداشت مؤلف ). چوزه کبوتر. ( ناظم الاطباء ). جَوزَل. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مِرعَش. عاتق.( دهار ). فرخ حمام. ( از مخزن الادویه ). حُر. ( منتهی الارب ). || نوعی غذا که از کله خشخاش نارسیده و گوشت چربی دار سرخ کرده سازند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) بچ. کبوتر جمع: کبوتر بچگان: [ ای برادر مرا کبوتر بچه ای می باید که در آب بجوشانی و آنرا کوفته کنی... ]. ( سمک عیار )

جمله سازی با کبوتر بچه

💡 چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت به سر کوی تمنّای تو در پروازم

💡 بازِ مهر من مهجور کبوتر بچه ای در هوای شب وصلت به بلا می گیرد

💡 دل کبوتر بچه ست و عشق تو باز ما کبوتر به چنگ باز آریم

💡 چو کبوتر بچه پرواز مکن فارغ که به پروازگه تست قضا شاهین

💡 دل کبوتر بچه ای بود و غم عشق تو باز تا به کی حلق کبوتر به دم باز دهی

💡 دل ما همچو کبوتر بچه سرگردان در هوای غمت ای دوست به پرواز آید