هیوی

لغت نامه دهخدا

هیوی. [ هََ ی َ وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به هیأت. || عالم به علم هیأت. اخترشناس. ستاره شناس. ستاره شمر. اخترشمار. رجوع به هیأت شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به هیات عالم به علم هیات

جمله سازی با هیوی

استیو هیوی از آل‌میوزیک آشوب پس از میلاد را نشانهٔ به ثمر رسیدن یک حرکت آندرگراوند در موسیقی متال دانسته و از آن به عنوان یکی از برترین آلبوم‌های هوی متال همهٔ زمان‌ها یاد کرده‌است.
بهداشت گوشت کتابی از جوزف گریسی، دیوید س. کالینز و روبرت هیوی راجع به اصول معاینهٔ گوشت و بهداشت گوشت است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تمسک
تمسک
شب دراز است و قلندر بیدار
شب دراز است و قلندر بیدار
انسجام
انسجام
متعبد
متعبد