هستان

لغت نامه دهخدا

هستان. [ هََ ] ( اِ ) وجود و هستی و بُوِش و فرتاش. ( ناظم الاطباء ).
هستان. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جی از بخش حومه شهرستان اصفهان. آب آن از زاینده رود و چاه و محصول عمده اش غله، پنبه و میوه و سکنه آن 148 تن است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

وجود و هستی و بوش و فرتاش

فرهنگ اسم ها

اسم: هستان (پسر) (فارسی) (تلفظ: hastan) (فارسی: هَستان) (انگلیسی: hastan)
معنی: وجود و هستی

جمله سازی با هستان

💡 چون نیست شدم کنون ز هستان توام گفتی که الست، از الست آنِ توام

💡 این جهان نیست چون هستان شده وان جهان هست بس پنهان شده

💡 اندک اندک زین جهان هست و نیست نیستان رفتند و هستان می‌رسند

💡 چون نه از هستی هستان آگهیم نام هستی را همی بر خود نهیم

💡 صیدی که ز دام دل‌پرستان رست آن من کافرم ار میان هستان هست آن