ناورده

لغت نامه دهخدا

ناورده. [ وَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیاورده. ناآورده. مقابل آورده.

فرهنگ فارسی

نیاورده نا آورده.

جمله سازی با ناورده

💡 یاد ناورده که از مالم چه رفت سقف قصد همتت هرگز نکفت

💡 سه فرسنگ ره خوان گسترده بود نبد هیچ نزلی که ناورده بود

💡 بتی چون او کسی ناورده فرزند یقین دارد پدر از جنس اصنام

💡 حدیثی را که وحشی کرده عنوان وصالش نیز ناورده به پایان

💡 ای بسا ناورده استثنا به گفت جان او با جان استثناست جفت

💡 لب بهم ناورده شه، سبط کریم کرد شامی را به یک ضربت دو نیم