ناقدی

لغت نامه دهخدا

ناقدی. [ ق ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به ناقد که صیرفی باشد. ( سمعانی ).
ناقدی. [ ق ِ ] ( حامص ) عمل ناقد. رجوع به ناقد شود.
ناقدی. [ ق ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن عبدالوهاب ناقدی، مکنی به ابوابراهیم. از راویان حدیث است و در قرن چهارم هجری میزیسته. ( از الانساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

اسماعیل بن عبدالوهاب ناقدی مکنی به ابو ابراهیم از راویان حدیث است و در قرن چهارم میزیسته.

جمله سازی با ناقدی

💡 میزان شرع مایل و طیّاه دار تو ؟ نقل دغل روان و چو تو ناقدی بصیر؟

💡 هرآنچه رای تو بگزیندش گزیده بود که رای پاک تو در ملک ناقدی است بصیر

💡 من وصف علم خویش چه گویم ترا؟ که تو هم عالمی خبیری و هم ناقدی بصیر

💡 تو ناقد سخن و برکف تو ناقد عقل جه ناقدی که خرد خوانَدَش همی صهبا

💡 سزا بود که ‌کند خاطر تو نقد سخن که در میان بد و نیک ناقدی است بصیر

💡 زر آن زمان عزیزتر آید که ناقدی بگدازدش به بوته و بگذاردش بقال