ناطلب

لغت نامه دهخدا

ناطلب. [ طَ ل َ ] ( ص مرکب ) ناخوانده. ( ناظم الاطباء ). ناطلبیده. دعوت ناشده.

جمله سازی با ناطلب

به آخر سر ناامیدی بتافت یکی دیگرش ناطلب کرده یافت
من که می‌خواندم ازین پیش به طاعت همه را ناطلب رفته هر بزم شرابم کردی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شیمیل
شیمیل
اسرار کردن
اسرار کردن
سپند
سپند
ابوطاهر گناوه ای
ابوطاهر گناوه ای