چرخ دوار

لغت نامه دهخدا

چرخ دوار. [ چ َ خ ِ دَوْ وا ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) آسمان. ( ناظم الاطباء ). کنایه از آسمان و فلک. چرخ. چرخ گردنده. چرخ گردان:
بدل از مکر و از حسد دورند
حاصل دهر و چرخ دوارند.ناصرخسرو.رجوع به چرخ دولابی شود.
|| بخت ناپایدار. ( ناظم الاطباء ). کنایه از بخت و اقبال، که بی ثبات و ناپایدار است.

فرهنگ فارسی

آسمان ٠ کنایه از آسمان و فلک

جمله سازی با چرخ دوار

💡 قطره‌ای باشد ز دریای ضمیر همتش هر چه استظهار زیر چرخ دوار آورد

💡 سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم

💡 جز خراش دل چه دارد چرخ دوار از فسون عقدهٔ ما هم نیاز ناخن بی‌چنگلی

💡 رسد خور چون به اوج چرخ دوار به سوی مغربش سازد نگونسار

💡 پی خدمت به پیشش چرخ دوار به یک پا ایستاده همچو پرگار

خویش یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
مرضیه یعنی چه؟
مرضیه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز