یساور

لغت نامه دهخدا

یساور. [ ی َ وُ ] ( ترکی، اِ ) یساول. ( ناظم الاطباء ). همان یاساور را گویند. ( آنندراج ): نوروز مستشعر و منهزم شد با لشکر خود بر یساور زد و گروهی را هلاک کرد. ( تاریخ غازانی ص 51 ). و رجوع به یساول شود.

فرهنگ عمید

= یساول

فرهنگ فارسی

یساول همان یاساور را گویند

جمله سازی با یساور

در فاصلهٔ میان سال‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ م (۷۲۰ تا ۷۳۰ ه‍.ق) بخش شرقی خراسان (ناحیهٔ هرات) در تصرف ملوک هرات از دودمان کَرتیان بود و از سال ۱۳۱۸ میلادی (۷۱۸ هجری) امتیازات مهمی به‌دست آورده بود. دیگر بخش‌های خراسان (نواحی نیشابور، مرو و بلخ) همچنان توسط ایلخانان در خراسان اداره می‌شد. وضع اقتصادی خراسان سخت وخیم بود و بسیاری از نواحی آن بر اثر تهاجم و غارت شاهزاده یساور جغتایی که چند تن از امیران محلی نیز به وی پیوسته بودند ویران گشته بود. (۱۳۱۷–۱۳۱۶ م، ۷۱۷–۷۱۶ ه‍.ق).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لطیف
لطیف
شکوه
شکوه
کص
کص
فال امروز
فال امروز