پیراهان

لغت نامه دهخدا

پیراهان. ( اِ ) پیراهن. پیرهن. پیرهند. کرته. قمیص:
این نفس جان دامنم برتافته ست
بوی پیراهان یوسف یافته ست.مولوی.برو بر بوی پیراهان یوسف
که چون یعقوب ماتم دار گشتی.مولوی.رجوع به پیراهن شود.

فرهنگ عمید

= پیراهن

فرهنگ فارسی

( اسم ) پیراهن: برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی. ( مولوی )
پیراهن پیرهن

جمله سازی با پیراهان

بوی پیراهان یوسف را ندید آنک حافظ بود و یعقوبش کشید
آنک بستد پیرهن را می‌شتافت بوی پیراهان یوسف می‌نیافت
بوی پیراهان یوسف کن سند زانک بویش چشم روشن می‌کند
این نفس جان دامنم برتافته‌ست بوی پیراهان یوسف یافته‌ست