چرخیدن

لغت نامه دهخدا

چرخیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) چرخ زدن. گرد گردیدن. چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن. مانند گردباد به گرد خویش درآمدن. گردیدن. بر یک جای گردیدن به گرد خویش. چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی. || رقصیدن. چرخ زدن از روی شوق و شعف. || راه رفتن بیهوده و بدون قصد.بی قصدی و کاری از سوئی بسوئی رفتن. ول گشتن. پرسه زدن. || دایر بودن مؤسسه ای یا اداره ای.

فرهنگ معین

(چَ دَ ) (مص ل. ) دور خود یا چیزی گردیدن.

فرهنگ عمید

دور خود یا دور چیزی گردیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن.

فرهنگ فارسی

چرخ خوردن، چرخ زننده، گردنده، چرخنده
( مصدر ) ( چرخید چرخد خواهد چرخید
رقصیدن. یا دایر بودن موسسه ای یا اداره ای.

ویکی واژه

دور خود یا چیزی گردیدن.
قل خوردن. چرخ زدن

جمله سازی با چرخیدن

💡 در طرح اختلاط خشک، در ایستگاه تولید، سیمان و سنگدانه‌ها با یکدیگر طی نسبت‌های وزنی مورد نیاز به صورت خشک ترکیب شده، پس از انتقال به مخلوط‌کن به مخلوط خشک، آب اضافه شده و با چرخیدن میکسر، مخلوط بتن آمادهٔ بهره‌برداری می‌گردد. در کامیون‌های مخلوط‌کن که برای حمل بتن از این نوع ایستگاه‌ها استفاده می‌شود، باید مخزن نگهدارندهٔ آب نیز بر روی آن نصب شده باشد.

💡 پره‌ور کسانی را که نظر گالیله را مبنی بر چرخیدن زمین به دور خورشید قبول نداشتند مورد انتقاد قرار داده‌است. نمایش نامه برج یک متن فلسفی است که پره‌ور با طنز به دیدگاه‌های فلسفی قبل از خود نگاهی تازه داده‌است.