کاخت
جمله سازی با کاخت
شیر تا بر کنگره کاخت سر نخجیر دید از غم و از رشک خون گرید بروزی چند بار
تو جوهر و عالم عرض هستی طفیل و تو غرض بر خلق مهرت مفترض بر چرخ کاخت ملتجا
هم ز موج بحر اجلالت حباب است آسمان هم ز تاب تابش کاخت بتاب است آفتاب
بر سقف کاخت از چه تند تار از شعاع گر مهر سقف کاخ ترا نیست عنکبوت
فروزد گر به کاخت پرتو شمع رخ جانان عجب نبود که خور پروانهوارت در رواق افتد
چون گه صید تو باشد سر سوی غزنین نهند تا مگر سرشان بری بر کنگره کاخت بکار