پای برهنگی

لغت نامه دهخدا

پای برهنگی. [ ب ِ رَ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) حُفوَة. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پای برهنه بودن حفوت.

جمله سازی با پای برهنگی

استاد ابوعلی دقّاق گوید بشر حافی بخانۀ المعافابن عمران شد و در به زد گفتند کیست گفت بشر حافی، دخترکی از آن خانه آواز داد اگر بدو دانگ نعلینی خریدی نام پای برهنگی از تو شدی به بودی.