نارفتن
جمله سازی با نارفتن
بعد ما کز سر حسرت همه روز افکندی سخن رفتن و نارفتن من در افواه
گیرم ز تو شرمنده آزرم نباشم نارفتن مهر تو ز دل چون رود از دل؟
باعث نارفتن کویت نمی پرسی که چیست گر نمی آیم به سوی بزمت از شرمندگیست
شهنشاه سوی زمین بنگریست که نارفتن باره بیند که چیست
ملک را بود در رفتن حجیبی نبودش هم به نارفتن شکیبی
وعظ ما ناگفتن است و درس ما ناخواندن است راه ما نارفتن و بنیاد ما افتادن است