عبداللطیف نامی است که از ترکیب دو بخش عبد و لطیف شکل گرفته است. در واقع این نام به معنای بندهای است که به لطف و نیکی خداوند متصل است. این نام نشاندهندهی تعلق به پروردگار مهربان و نیکوکار است. در تاریخ، افراد زیادی به این نام مشهور بودهاند، از جمله شخصیتهای بارز سیاسی و ادبی. همچنین، عبداللطیف نام یکی از پادشاهان در دوره تیموریان نیز هست که در تاریخ ایران جایگاه ویژهای دارد. این نام به نوعی نمایانگر ارزشهای انسانی و معنوی است و به یادآوری لطف و مهربانی خداوند در زندگی افراد اشاره دارد.
عبداللطیف
لغت نامه دهخدا
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ملک. فقیه حنفی است. از آثار اوست: مبارق الازهار فی شرح مشارق الانوار فی الحدیث. شرح المنار فی الاصول و جز آن. وی در حدود سال 885 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالمنعم بن الصیقل الحرانی الحنبلی، مکنی به ابوالفرج. عالم به حدیث و از مسانید مصر در زمان خود بود. از کتب اوست: السباعیات در حدیث.وی به سال 672 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن علی بن احمدبن ابی جامع العاملی. فقیه،فاضل و از شاگردان شیخ بهائی و شیخ حسن بن الشهید الثانی و غیره بود. از تألیفات اوست: الرجال. جامع الاخبار فی ایضاح الاستبصار و جز آن. ( از روضات ص 363 ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن علی البغدادی معروف به ابن اللباد. از فلاسفه اسلام و یکی از علما است. در حکمت و علم النفس و طب و تاریخ و جغرافیا و ادب کتابهای بسیار تألیف کرد. وی را حافظه ای قوی بود. و از کتب اوست: الافادة و الاعتبار بما فی مصر من الاَّثار. قوانین البلاغة. الانصاف بین ابن بری و ابن الخشاب. الجامع الکبیر در منطق و طبیعی در ده مجلد. بلغة الحکیم. الکلمة فی الربوبیة. تهذیب کلام افلاطون. القیاس در چهار مجلد. السماع الطبیعی. غریب الحدیث. شرح احادیث ابن ماجه و کتابهای بسیاری را خلاصه کرده است. از جمله: الحیوان للجاحظ. کتاب العمدة و او را رسائل کوچکی نیز هست که مقالات نامیده است ازجمله: النفس. العلم الالهی. الماء. الحرکات المعتاصة. العادات. الحواس و جز آن. وی به سال 555 هَ. ق. متولد و در 629 به بغداد درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) انسی قاضی مستعرب و متأدب بود و انشاء نیک مینوشت. و او راست شعری. وی از موالی روم بود و قضاء رکب و محاسبت اوقاف مصر یافت به روم رفت و ولایت قضاء طرابلس شام یافت. و سپس قضاوت کوتاهیه و مرعش و جیزه و جز آن یافت. وی به سال 1075 هَ. ق. به دمشق درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
فرهنگ فارسی
انسی قاضی مستعرب و متادب بود و انشائ نیک مینوشت و او راست شعری وی از موالی روم بود و قضائ رکب و محاسبت اوقاف مصر یافت بروم رفت و ولای قضائ طرابلس شام یافت و سپس قضاوت کوتاهیه و مرعش و جیزه و جز آن یافت وی بسال ۱٠۷۵ هجری قمری بدمشق درگذشت
فرهنگ اسم ها
معنی: بنده خداوند مهربان، بنده ی نیکویی کننده، ( عربی )، بنده ی خدای نیکویی کننده، ( اَعلام ) عبداللطیف: شاه [، قمری] سلسله ی تیموریان، که پدرش الغ بیگ را کشت و جانشین او شد، ولی به زودی خود کشته شد، ( در اعلام ) نام چندین تن از مردان سیاسی و ادبی تاریخ، بنده پروردگار که دارای لطف است، نام یکی از پادشاهان تیموری
جملاتی از کلمه عبداللطیف
خود آن عبداللطیف اندر مقام است که لطفش بر عبادالله تمام است
میر عبداللطیف خان که گذشت در محرم ازین سرای غرور