غزال چشم. [ غ َ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه چشم وی به چشم غزال ماند: غزال چشم نگاری که بر شکار دلم شده ست چیره تر از شیر بر شکار غزال.سوزنی.صاعقه هیبتی، گورسرینی، غزال چشمی. ( سندبادنامه ص 251 در وصف اسب ). از این کشیده قدی، گشاده خدی، لاغرمیانی، فربه سرینی، غزال چشمی. ( سندبادنامه ص 237 ).
فرهنگ عمید
ویژگی آن که چشمان زیبا مانند چشم غزال دارد.
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه چشم وی بچشم غزال ماند.
جمله سازی با غزال چشم
عذار ساده اش خط غباری در نظر دارد غزال چشم مست او خماری در نظر دارد
کاکل کمند زلف تو شد دام آفتاب تا شد غزال چشم سیه رام آفتاب
به صید شیردلان جهان به صیادی غزال چشم تو هر دم کند کمین پلنگ
چون ز می گردد غزال چشم جانان شیر گیر از نیستان پنجه مستانه لرزد بیشتر
خط غزال چشم را آهوی مشکین میکند چهرههای ساده را بتخانه چین میکند
شدن نخجیر را پویان به دام عنبرین مویان غزال چشم مهرویان پلنگ و ساری اصلانش