شیروار

لغت نامه دهخدا

شیروار. [ شیرْ ] ( ص مرکب ) مثل شیر. چون شیر. که مانند شیر شجاع ومتهور باشد. شیرسان. شیروش. شیرفش. مانند شیر به شجاعت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ عمید

شیرمانند، مانند شیر.

فرهنگ فارسی

مانند شیر: شیروار با شمشیر صاعقه کردار حمله برده...

فرهنگ اسم ها

اسم: شیروار (پسر) (فارسی) (تلفظ: šir vār) (فارسی: شيروار) (انگلیسی: shir var)
معنی: مثل شیر، چون شیر، ( شیر، وار ( پسوند شباهت ) )، آنکه مانند شیر شجاع و دلیر باشد

جمله سازی با شیروار

به پیش گو اسفندیار آمدند کیان‌زادگان شیروار آمدند
به دستوریِ شاه من شیروار بجویم ازان انجمن کارزار
غره‌ای کن شیروار ای شیر حق تا رود آن غره بر هفتم طبق
روی به جنگ آر و به صف شیروار ورنه چو گربه تو در انبان شوی
شیر نه ای لیک شیروار بجستی باز نه ای لیک باز وار پریدی