لغت نامه دهخدا
( سپیدآب ) سپیدآب. [ س َ/ س ِ ] ( اِ مرکب ) از قلع و سرب و روی و توتیا سازندبطریق احتراق و در امراض عین و جایهای دیگر بکار برند و اسپیداج معرب آن است. ( انجمن آرا ):
اگر هشیار اگر سرمست بودی
سپیدآبش چو گل بر دست بودی.نظامی.شرفنامه را تازه کردم نورد
سپیدآب را ساختم لاجورد.نظامی.