لغت نامه دهخدا
لب رود. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از بخش ایذه شهرستان اهواز، واقع در بیست هزارگزی شمال خاوری ایذه. دارای 130 تن سکنه شیعه لری و بختیاری. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
لب رود. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از بخش ایذه شهرستان اهواز، واقع در بیست هزارگزی شمال خاوری ایذه. دارای 130 تن سکنه شیعه لری و بختیاری. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز.
💡 دمان تا لب رود جیحون رسید ز گردان فرستادهای برگزید
💡 فرامرز تنها لب رود و دشت همی از بر پاس لشکر بگشت
💡 گهی بر لب رود ساغر کشند گهی رود سازند و می درکشند
💡 نغمه عود و لب رود و چمن وقت بهار پیش ما با رخ آن یار مدامست هنوز
💡 گر او از لب رود جیحون سپاه به ایران گذارد سپه را به راه
💡 که گر قطره شد، چشمه بدرود باد شکسته سبو بر لب رود باد