بسی بسودم گلبوی لاله رنگ رخش فراق او بدل من خلید همچون خار
آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت در پرده سحاب مرا آفتاب سوخت
من خراب کجا جام لاله رنگ کجا چو دست ماتمی از بیعت حنا خجلم
ای ماه به روی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
از روی تازه گل اگر آب می چکد زان روی لاله رنگ می ناب می چکد
ز داغهایی که خونابه چیده پیرهنت که لاله رنگ نشانها بر آستین دارد