کلمه علامی در زبان فارسی به عنوان یک صفت به کار میرود و میتواند به معانی مختلفی بستگی داشته باشد. معمولاً به معنای علامت دار یا مشهور است. در جملاتی که از این کلمه استفاده میشود، باید به قواعد نقطه گذاری توجه کرد. معمولاً نیاز به ویرگول یا نقطه در جملات وجود دارد. وقتی از آن به عنوان صفت استفاده میکنید، باید دقت کنید که این صفت با اسم مورد نظر مطابقت داشته باشد. برای مثال: کتاب علامی. سعی کنید این کلمه در جملات به شکل مناسب و به جا استفاده شود. به عنوان مثال: او یک هنرمند علامی در جامعه است. تلفظ صحیح این کلمه مهم است. این کلمه معمولاً به صورت عَلامی تلفظ میشود. این کلمه ممکن است در زمینه های مختلف به کار رود (مثلاً در ادبیات، تاریخ یا علم). بنابراین، باید دقت کنید که معانی آن در بافت مورد نظر چیست.
علامی
لغت نامه دهخدا
علامی. [ ع َل ْ لا ] ( اِخ ) ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود. و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 3 ص 248 و اعیان الشیعه ج 8 ص 99 و ریاض العارفین ص 200 و تذکره علمای هند ص 4 و 74و نامه دانشوران ج 2 ص 639 و مرآت الخیال ص 79 شود.
علامی. [ ع ُ می ی ] ( ع ص ) سبک روح تیزفهم. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). تیزفهم. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
جملاتی از کلمه علامی
سلیم از چهار سالگی به فراگیری دانش پرداخت در هیئت، طبیعیات، فن انشاء، و خطاطی پیشرفت کرد. او به زبان پارسی و اردو پیشامدرن مسلط شد. او آگاهی نسبتاً خوبی به زبان جغتایی (زبان اجدادی مغول) داشت. اکبر در ۱۵۸۳م عبدالرحیم خانخانان را بهعنوان اتابک سلیم منصوب کرد. سلیم شاهزادهای سرکش بود و در سال ۱۶۰۱ بر ضد اکبر شورید و در اللهآباد خود را شاه خواند اما سرانجام تسلیم شد و پس از آن دیگر از دستورات اکبر رویگردان نشد. یکی دیگر از اقدامات سلیم در دورهٔ اکبر، فرمان قتل ابوالفضل علامی بود.
به علامی که هر چه او کرد نیکوست جهان حرف و کلام و نسخه اوست
دلم بار دگر لاف علامی میزند جایی بیا ای غم به مرگ تو مبارکباد کن ما را
ابوالفضل علامی منشی اول و معتمد اکبر شاه، پادشاه مغول یا گورکانی هند و یکی از نه وزیر بزرگ دربار او معروف به «نه جواهر» یا ناواراتان بود. ابوالفضل به اصل جدایی دین از سیاست باور داشت و آثار و اندیشههای او در برپایی نظام سکولار و مردمسالار در هند معاصر بیتأثیر نبودهاست.