عبادت کردن

لغت نامه دهخدا

عبادت کردن. [ ع ِ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرستش کردن: یکی از معبدان شام سالها در بیشه عبادت کردی. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پرستش کردن.

جمله سازی با عبادت کردن

«اللَّه» بعضی از مفسّران در معنی اللَّه و در اشتقاق آن گفتند: «هو الّذی یحقّ له العبادة، و الّذی یؤل الاشیاء الیه» «اللَّه» آن خداوندیست که عبادت کردن و گردن نهادن وی را سزاست، و بازگشت هر چیز و هر کار اعلم اوست و با حکم او.
هست اگر درگاه فردوس برین را حلقه ای قامت چون تیر را خم از عبادت کردن است
عابدان رااز غلامان تو رشک آید همی از جهاد واز عبادت کردن لیل و نهار