طبانچه

لغت نامه دهخدا

طبانچه. [ طَ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) در این لفظ بجای طاء تاء فوقانی نوشتن صحیح باشد چرا که لفظ فارسی است ازمُزیل و خان ِ آرزو. و در خیابان نوشته که طبانچه ازمدار به باء موحده معلوم می شود و فصحاء عراق به باءفارسی خوانند. مؤلف گوید: که طاء مطبقه در فارسی نیامده، و متأخرین بسبب اختلاط عرب و عجم در بعض الفاظ تصرف گونه کرده اند و برخی را به طاء مطبقه نوشته اند. مثلاً طلا و طپیدن و طپانچه. تم کلامه. ( غیاث اللغات ). اصل طبانچه، توانچه است مرکب از توان بمعنی زور وقوت و چه که کلمه نسبت است. فصحای عراق به باء فارسی خوانند و با لفظ زدن و خوردن مستعمل:
نبرد باد اگر بوی تو هر صبح به باغ
گل طبانچه زند و غنچه کند جنگ بمشت.ملا شیدای هندی ( از آنندراج ).چو مقبل کمر بست پیش آر کفش
طبانچه نشاید زدن با درفش.خواجه نظامی ( از آنندراج ).از تاب سینه شعله برآورد داغ ما
صرصر طبانچه چون نخورد از چراغ ما.ظهوری ( از آنندراج ).- طبانچه روزگار خوردن؛ کنایه است از تصدیعات زمانه کشیدن. ( آنندراج ). طپانچه. تپانچه.

فرهنگ فارسی

درین لفظ بجای طائ تائ فوقانی نوشتن صحیح بادش چرا که لفظ فارسی است از مزیل و خان آرزو.

جمله سازی با طبانچه

شب بخفت و دید او یک شیرمرد زد طبانچه هر دو چشمش کور کرد
دل لاله بین روی سرخش چه بینی که هست از طبانچه رخش ارغوانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افتراق یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
گرایش یعنی چه؟
گرایش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز