لغت نامه دهخدا
صاحب کمند. [ ح ِ ک َ م َ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) صیاد:
چون نرود در پی صاحب کمند
آهوی بیچاره به گردن اسیر.سعدی.
صاحب کمند. [ ح ِ ک َ م َ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) صیاد:
چون نرود در پی صاحب کمند
آهوی بیچاره به گردن اسیر.سعدی.
💡 چون نرود در پی صاحب کمند آهوی بیچاره به گردن اسیر
💡 قدرتِ رفتن ز پیش صیدِ زبون را نیست که صاحب کمند می نگذارد