سفها
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
سفه (۱۱ بار)
حماقت. قاموس آن را جهالت گفته. راغب گوید: سبکی است در بدن و در سبکی نفس در اثر نقصان عقل به کار رفته. حاح گفته: ضد حلم و اصل آن خفّت و حرکت است. «بِغَیْرِ عِلٍْ» قرینه است که سفه به معنی جهالت است سفاهة مثل سفه است. سفینه: احمق. جمع آن سفهاء است. *. از دیم ابراهیم اعراض نمیکند مگر آن کس که خودش را جاهل و سبک عقل کند. راغب گوید: آن به معنی احمق شود است ولی فعل از نفس مصروف شده. و «نفس» مفعول است.
جمله سازی با سفها
نکند با سفها مرد سخن ضایع نان جو را که دهد زیرهٔ کرمانی؟
ای پسر، گر دل و دین را سفها لاش کنند تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش
وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً ایشان را سخن پسندیده میگویید، یعنی که ببرّ وصلت ایشان را وعده نیکو میدهید، که: ما پس ازین با شما نیکویی کنیم، و عطا دهیم، و نوازیم. و دلیل بر آنکه سفها زنان باشند خبر مصطفی (ص) است، قال: الا انّما خلقت النّار للسّفهاء، یقولها ثلاثا، الا و انّ السّفهاء النّساء الّا امرأة اطاعت قیّمها.
و انس مالک گفت: زنی پیش مصطفی (ص) آمد، گفت: یا رسول اللَّه مادر و پدرم فدای تو باد، یک بار خیری بگوی مر این زنان را که ایشان را سفها نام کردی.
پشت احرار به پیش سفها خم تاکی ظلم ضحاکان، در مملکت جم تا کی