سر به هوا

فرهنگ عمید

۱. بازیگوش.
۲. آن که در پی هواوهوس خود باشد.

جمله سازی با سر به هوا

گو شاخ امل سر به هوا تاخته باشد چون ریشه به هر جهد همان در ته خاکم
چون شرر سر به هوا دل ز هوس می گردد شعله سرکش ز هواداری خس می گردد
آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد همواری این راه مرا سر به هوا کرد
آسوده بود سرو ز بی طاقتی آب این سر به هوا را ز ته پا خبری نیست
۴. بازیگر نمایش روباه سر به هوا کارگردان مژگان عوض پور (سال ۱۳۸۲)
اگرچه سر به هوا اوفتاده آن خم زلف خبر ز پیچش عشاق موبمو دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسکل
اسکل
طعمه
طعمه
تزویر
تزویر
شروع
شروع