لغت نامه دهخدا
رنگ کاری. [ رَ ] ( حامص مرکب ) شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود. || نیرنگ سازی. حیله گری. چاره سازی. رجوع به رنگ کار و رنگ کردن و رنگ ساختن و رنگ در ذیل معنی حیله و نیرنگ شود.
رنگ کاری. [ رَ ] ( حامص مرکب ) شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود. || نیرنگ سازی. حیله گری. چاره سازی. رجوع به رنگ کار و رنگ کردن و رنگ ساختن و رنگ در ذیل معنی حیله و نیرنگ شود.
شغل و عمل رنگ کار، رنگ کردن در و دیوار یا چیز دیگر.
شغل و کار رنگ کار عمل رنگ کار نیرنگ سازی حیله گری
💡 پس از جوشکاری محصول به قسمت چربی زدایی رفته و در وانهای پر از آب مقطر و اسید قرار گرفته و بعد از خشک شدن آماده رنگ کاری شده و در قسمت رنگ کاری بعد از پاشش رنگ پودری در دستگاه ساکلون به درون کوره پخت منتقل شده و بعد از پخت در دمای ۲۲۰ درجه به مدت ۱۵ دقیقه رنگ آمیزی شده و در انبار آماده حمل به محل نصب میشود.