ریزه خوانی

لغت نامه دهخدا

ریزه خوانی. [ زَ / زِ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) ادای سخن باریک و آهسته. زمزمه. ( از ناظم الاطباء ). || آواز پیچیده کشیدن از نغمات که آن را تحریر گویند و به هندی کهر خوانند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ):
چنان به ریززبان بشکنم ترانه عشق
که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من.سالک یزدی ( از آنندراج ).آمد بهار و هر خس و خار ارجمند شد
در باغ ریزه خوانی بلبل بلند شد.نادم گیلانی ( از آنندراج ). || لغزخوانی. ( یادداشت مؤلف ).
- ریزه خوانی کردن؛ بد گفتن. به نهانی عیب گرفتن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

آهسته و نرم سخن گفتن، زمزمه کردن: چنان به زیر زبان بشکنم ترانهٴ عشق / که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من (سالک یزدی: لغت نامه: ریزه خوانی ).

فرهنگ فارسی

ادای سخن باریک و آهسته و زمزمه

جمله سازی با ریزه خوانی

گه کنایه مرا ریزه خوانی اغیار فشانده سونش الماس در دل ناسور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ