راه جوینده

لغت نامه دهخدا

راه جوینده. [ ی َ دَ/ دِ ] ( نف مرکب ) راهجوی. جوینده راه:
برو راه بربسته پوینده را
گذر گم شده راه جوینده را.نظامی.و رجوع به راهجو و راهجوی شود.
- جوینده راه؛ که راه را جستجو کند. که در جستجوی راه باشد.
- || که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی دیانت بود:
پرستنده باشی و جوینده راه
بفرمانها ژرف کردن نگاه.فردوسی.- جوینده راه؛ جوینده راه. که در جستجوی راه باشد.
- || که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی دیانت بود:
هر که خواهنده دین باشد و جوینده راه
شغل او طاعت یزدان بود و خدمت شاه.فرخی.

فرهنگ فارسی

راهجوی. جویند. راه. یا که راه دین را جستجو کند.

جمله سازی با راه جوینده

💡 بدو گفت پس بنده ای گر خدای؟ همان راه جوینده گر رهنمای؟

💡 بار گیرنده به مانند ستور راه جوینده بمانند بشر

💡 برو راه بربسته پوینده را گذر گم شده راه جوینده را

💡 شتابنده با شمسه ماهرو همه راه جوینده و پویه پو