طاق مقرنس

لغت نامه دهخدا

طاق مقرنس. [ ق ِ م ُ ق َ ن َ ] ( اِخ ) صفه حضرت سلیمان علیه السلام. ( برهان ):
رنگین تو کنی کمان شیطان
چون طاق مقرنس سلیمان.خاقانی. || ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان. ( برهان ). و رجوع به مجموعه مترادفات ص 10 شود:
ما باده میخوریم بشادی و خصم ما
جز غم بزیر طاق مقرنس نمی خورد.کاتبی.

فرهنگ فارسی

سفه حضرت سلیمان علیه السلام یا کنایه از آسمان.

جمله سازی با طاق مقرنس

چون بنای سقف این طاق مقرنس کرده اند نام حیدر زیب این کاخ مقدس کرده اند
چو دیگر روز از این طاق مقرنس جهان پوشیده شد در زرد اطلس
جفت مقوس او چون جفت طاق ابرو طاق مقرنس او چون خم طوق پیکر
پیش ازان روز که این طاق مقرنس کردند قبله ام زان خم ابروی مقوس کردند
بالای هفت طاق مقرنس دو گوهرند کز کاینات و هرچه دروهست برترند
اندر آن خرگاه اطلس جای کرد مه در این طاق مقرنس جای کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال آرزو فال آرزو فال چوب فال چوب