غائله

غائله به معنای واقعه، حادثه یا تنش اجتماعی است که معمولاً با اختلاف نظر، تنش یا بحران همراه می‌شود. این واژه در ادبیات سیاسی و اجتماعی به کار می‌رود و به مواردی اشاره دارد که در آن گروه‌ها یا افراد مختلف به دلیل اختلافات، به کنش‌های اعتراضی یا تجمعات می‌پردازند. در واقع، غائله می‌تواند نشان‌دهنده نارضایتی عمومی یا بروز مشکلات اجتماعی باشد. عوامل بروز غائله‌ها معمولاً شامل نارضایتی‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. مشکلات اقتصادی مانند افزایش قیمت‌ها، بیکاری یا فساد مالی می‌تواند به نارضایتی عمومی منجر شود. همچنین، سیاست‌های نادرست یا عدم شفافیت در تصمیم‌گیری‌ها نیز می‌تواند به ایجاد تنش‌های اجتماعی کمک کند. در برخی موارد، اختلافات فرهنگی یا مذهبی نیز عامل بروز غائله‌ها محسوب می‌شود.

لغت نامه دهخدا

( غائلة ) غائلة. [ ءِ ل َ ] ( ع اِ ) تأنیث غائل. || بدی. ( منتهی الارب ). ج، غوائل. ( مهذب الاسماء ). فساد.شر. عیب. دشواری. سختی. دشمنانگی. فلان قلیل الغائلة؛ ای قلیل الشر. ( دهار ). || داهیه. بلا. امری منکر. مهلکة. آفت. || کینه پوشیده. ( منتهی الارب ). || طارقه. حادثه. ناگاه گیرنده، مأخوذ از غول که بالفتح بمعنی ناگاه گرفتن و هلاک کردن و رنج و مشقت است. ( از منتخب و صراح و مؤید وکشف و غیر آن ). ( غیاث اللغات ). هلاک کننده. ( دهار ). || غائلة الحوض؛ دریدگی از حوض. || غائلة الصداع؛ رنج و آزار و دردسر. || در مبالغه آرند: اتی غولا غائلة؛ ای امراً داهیاً منکراً. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). ج، غوائل: و زعم بعضهم. ( بعض الاطباء ). انه [ ای غاریقون ]. یسهل بلا اذی و لاغائلة و لایحتاج الی اصلاح. ( ابن البیطار ): به رفقی هر چه تمامتر... غور و غائله آن [کار وخیم ] با او [ شیر ] بگویم. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ عمید

۱. شر و فساد.
۲. مهلکه، آشوب.
۳. [قدیمی] سختی و گزند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دشواری سختی بدی. ۲ - آسیب گزند بلای ناگهانی جمع: غوایل.

جملاتی از کلمه غائله

هر که بساحل فکند غائله شک و ظن یافت ز بحر یقین گوهر دریای من
هر دلی کز تو در او غائله ایست چون دل ساغر تو پرخون باد
دل من زانفس و آفاق بخود آمد و باز بسر کوی تو افکند و ز هر غائله رست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم