خاتوره

لغت نامه دهخدا

خاتوره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) خاتوله. رجوع به خاتوله شود.

جمله سازی با خاتوره

برو حمله آورد سام سوار که خاتوره برجست در کوهسار
بگفت و فرستاده‌ای برگزید که خاتوره جادو آرد پدید
زجا خاست خاتوره اندرسرا همان دم بیامد به پرده سرا
بزد تیغ و افکند دستش به خاک ز خاتوره گفتی برآمد هلاک
که خاتوره مام عوج پلید چنین ابر و آتش ازو شد پدید
چنین گفت خاتوره شداد را که امشب به آتش دهم باد را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نار یعنی چه؟
نار یعنی چه؟
دایر شدن یعنی چه؟
دایر شدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز