بوالهوس

بوالهوس به معنای فردی است که به خوش‌گذرانی، لذت‌جویی و زندگی بی‌پروا و بی‌ملاحظه تمایل دارد. این اصطلاح به طور کلی به کسانی نسبت داده می‌شود که به دنبال لذت‌های زودگذر و سرگرمی‌های سطحی هستند و ممکن است به مسئولیت‌های خود اهمیت ندهند.

1. معنای لغوی و ریشه‌شناسی

این واژه به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اول بو که به معنای پدر یا صاحب است و الهوس که به معنای آرزو یا هوس است. بنابراین، بوالهوس به معنای صاحب هوس یا کسی که تمایل به لذت و خوشی دارد تعبیر می‌شود.

این اصطلاح به عنوان یک صفت منفی در ادبیات و فرهنگ عامه شناخته می‌شود و افراد با این لقب به عنوان نمونه‌های منفی در داستان‌ها و اشعار توصیف می‌شوند.

کلمات مرتبط با این کلمه

شهوت‌ران، شهوت‌پرست و زنباره: به معنای افرادی که به دنبال ارضای نیازهای جنسی و لذت‌های جسمانی هستند.

2. فیلم‌ها و آثار هنری با این نام:

بوالهوس (۱۳۱۳): داستان درباره فرزند یکی از خان‌ها است که در بازار هفتگی با دختری آشنا می‌شود و پس از ازدواج، دچار حوادثی می‌شود که او را به تهران می‌کشاند. در اینجا، او با دختر دایی‌اش آشنا می‌شود و در نهایت به بلهوسی دچار می‌شود.

بوالهوس (۱۳۳۳): داستان جوانی است که با قاچاقچیان جواهرات کار می‌کند و به دلیل سوءظن پلیس تحت تعقیب قرار می‌گیرد. در این فیلم نیز به نوعی به موضوع بلهوسی و عواقب آن پرداخته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

بوالهوس. [ بُل ْ هََ وَ ] ( ع ص مرکب ) بترکیب لفظ «بو» که مخفف ابو باشد بمعنی پدر و صاحب. و الف و لام تعریف غلط است، چرا که هوس لفظ فارسی است بمعنی آرزو.پس داخل کردن الف و لام بر او جائز نباشد بخلاف بوالفضول و بوالعجب و امثال آن که الفاظ عربی است. پس حق آن است که بلهوس بی واو و الف است. مرکب از لفظ بل، که بمعنی بسیار باشد و از لفظ هوس، بمعنی بسیارهوس. چنانکه بلکامه بمعنی بسیارکام و بلغار و بلغاک و بلغند. بمعنی بسیارغار و بسیارشور و بسیارپیچ. ( شرح بوستان از میرعبدالواسع هانسوی ). و فقیر، مؤلف کتاب آنندراج گوید که آنچه میرعبدالواسع در اینجا نوشته که هَوَس لفظ فارسی است بمعنی آرزو بمقتضای بشریت خطا واقع شد. چرا که از قاموس و صراح و منتخب صریح معلوم میشود که هَوَس لفظ عربی است بمعنی آرزو. در این صورت داخل کردن الف و لام بر او جائز باشد چنانکه ابوالفضل و ابوالعجب و امثال آن. و آنچه برهان و جهانگیری نوشته که بضم واو مجهول بمعنی آرزو و امید است در این صورت لفظ هوس غالباً فارسی الاصل نباشد بلکه نوعی ازتفریس باشد که لفظ هوس به فتحتین است، فارسیان به واو مجهول خوانده اند یا آنکه اتفاقاً ساده لفظ عربی و فارسی متشابه الحروف واقع گشته باشد. پس بلهوس بدون واو و الف چنانچه عبدالواسع فهمیده بر وزن مل نوش و گلدوز ثابت می شود و حال آنکه یکی از شعرا در کلام خودبه این وزن نیاورده بلکه همه بر وزن بوالعجب آورده اند. ( آنندراج ). بلهوس. ( ناظم الاطباء ). بلهوس. ابوالهوس. پرهوس. هوسکار. ( فرهنگ فارسی معین ): 
امروز مال و جاه خسان دارند
بازار دهر بوالهوسان دارند.خاقانی.مطرب چو طوطی بوالهوس انگشت و لب در کار و بس 
از سینه بربط نفس در حلق مزمار آمده.خاقانی.سعدیا دامن توحید گرفتن کاریست 
که نه از پنجه هر بوالهوسی برخیزد.سعدی.جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس 
ترا خود غم خویشتن بود و بس.سعدی.توجه بیشتر از عاشقان با بوالهوس دارد
کریمان دوست تردارند مهمان طفیلی را.صائب.رجوع به بلهوس شود.

فرهنگ عمید

آن که هوس بسیار دارد، پرهوس. در فارسی بلهوس هم نوشته می شود.

فرهنگ فارسی

آنکه هوس بسیار دارد پرهوس.
بترکیب لفظ بو که مخفف ابو باشد بمعنی پدر و صاحب و الف و لام تعریف غلط است چرا که هوس لفظ فارسی است بمعنی آرزو ٠

جملاتی از کلمه بوالهوس

بر خیالش راه آمد شد «نظیری » بسته شد کوی پر از بوالهوس شد غمزه قتال کو؟
از عشق، سخن به بوالهوس نتوان گفت؛ با مرغ چمن، رنج قفس نتوان گفت!
می‌برد هر نفسم بر سر راهی چو صبا بوالهوس کرده نگاه هوس‌اندوز مرا
بوالهوس در سینه جا داده ز آه بی اثر تیر بی پیکان بسان ترکش کبک دری
بدست غیر مده لعل لب زبوالهوسی نگین جم چکنی زیب دست اهریمن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم