کلمهی «خلاء» در فارسی به فضایی اطلاق میشود که از هرگونه ماده یا جسم خالی باشد و نشاندهنده نبود و فقدان چیزی در آن محیط است. این واژه ریشه در زبان عربی دارد و مفهوم تهی بودن یا فقدان را در خود جای داده است، به طوری که میتواند به نبود هوا، گاز یا هر نوع مادهی فیزیکی اشاره کند. در علم فیزیک، خلاء محیطی است که فشار بسیار کمی دارد و ذرات ماده در آن تقریباً وجود ندارند، مانند فضای میان ستارگان یا دستگاههای آزمایشگاهی ویژه. علاوه بر کاربرد علمی، این واژه در متون ادبی و اجتماعی نیز برای بیان کمبود، فقدان یا نبود چیزی مهم به کار میرود و حس خالی بودن و جای خالی را منتقل میکند و نشاندهنده شرایطی است که نقص یا فقدانی محسوس در آن وجود دارد. به طور کلی، «خلاء» هم به معنای فیزیکی فضای تهی و هم به معنای استعاری فقدان یا کمبود چیزی مورد استفاده قرار میگیرد و در ادبیات، علوم و مکالمات روزمره کاربرد گستردهای دارد. این واژه با مفاهیمی مانند تهی بودن، نبود، فقدان و خالی بودن هممعنی است.
خلاء
لغت نامه دهخدا
خلاء. [ خ َ ] ( ع مص ) تهی گردیدن آن منزل از اهل خود. منه: خلا المنزل من اهله خلواً و خلاء. || خلوت کردن کسی با مرد خود. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خلا الرجل بنفسه خلوة و خلاء. || افتادن مرد بجایی تهی که کسی بوی مزاحمت نمیکند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه: خلا الرجل خلاء.
- امثال:
خلأک عاقنی لحیأک؛ در منزل خود هرگاه که تنها ماندی ملازم حیاء خود باش. || گذشتن. رجوع به خلوة در این لغت نامه شود. || رفتن. رجوع به خلوة در این لغت نامه شود. || فرستاده شدن. ( منتهی الارب ). رجوع به خلوة در این لغت نامه شود. || اقتصار کردن بر بعض طعام. منه: خلا علی بعض الطعام خلاء. || مردن. منه: خلا مکانه خلاء و خلواً. || گرد آمدن با کسی در خلوت. منه: خلابه ( الیه، معه ) خلواً، خلاء خلوة. || تبری کردن از کار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خلا ( عن، من ) الامر.
- امثال:
انامنک خلاء؛ من از تو بری هستم و در این معنی مثنی و جمع نمیشود.
|| فرستادن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه: خلا عن الشی ٔ. || تهی بودن شکم از غذا و کیلوس. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ریشخند کردن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خلابه؛ ریشخند کرد بوی.
خلاء. [ خ َ ] ( ع اِ ) آب دست جای. متوضاء. کنیف. مبرز. مستراح. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خلاء. [ خ ِ ] ( ع مص ) خل ء. خلوء. رجوع به خلوء در این لغت نامه شود.
فرهنگ معین
ویکی واژه
مستراح.
فضا، فضای خالی از هوا.
جمله سازی با خلاء
آنچه ما حدس می زنیم آن که هوای فاصله بین ما و شی ء موجب بزرگتر دیدن شی ء می گردد و شاید اگر رویت در خلاء انجام شود، شی ء کوچکتر به چشم آید.
رسوبات الکتروشیمیایی به طور کلی برای رشد فلزات و انجام اکسید فلزی به دلیل مزایای زیر استفاده می شود: ضخامت و مورفولوژی نانوساختار را می توان با تنظیم پارامترهای الکتروشیمیایی به طور دقیق کنترل کرد. تجهیزات این کار به دلیل عدم نیاز به یک خلاء بالا یا یک درجه حرارت بالا واکنشی ارزان قیمت است.
سادهترین راه برای انجام آزمایشِ اصل همارزی ضعیف، آن است که دو جسم از توده یا ترکیبات مختلف را همزمان در خلاء رها کنید، میبینید که هر دو همزمان به زمین برخورد میکنند.
لامپهای خلاء یکی از اولین قطعات الکترونیکی بودند که در صنعت الکترونیک تا اواسط دههٔ ۱۹۸۰ میلادی حضور داشتند.