ترسیدن

ترسیدن به واکنشی گفته می‌شود که در برابر یک تهدید واقعی یا فرضی ایجاد می‌شود و باعث می‌گردد فرد احساس نگرانی، هراس، اضطراب و دلهره کند. این واکنش ناشی از شناخت یا تصور خطر است و باعث می‌شود فرد به طور ناخودآگاه به دنبال راهی برای حفظ امنیت و جان خود باشد.

در این حالت، سیستم عصبی بدن به سرعت فعال می‌شود و واکنش‌های جسمانی مانند افزایش ضربان قلب، تعریق، تنگی نفس و حالت آماده‌باش در فرد ظاهر می‌شود. این نوع ترس، یک مکانیسم طبیعی و حیاتی برای بقا است که به انسان‌ها و حیوانات کمک می‌کند تا از خطرات دوری کنند یا آماده مقابله شوند.

ترسیدن می‌تواند در سطح اجتماعی و روانشناختی نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ به عنوان مثال، فرد ممکن است از ترس قضاوت دیگران، ترس از شکست، ترس از ناشناخته‌ها یا ترس از تغییرات زندگی دچار اضطراب و نگرانی شود. ترسیدن در این زمینه، بیشتر به عنوان عاملی روانی شناخته می‌شود که ممکن است فرد را از پیشرفت یا انجام کارهای مهم باز دارد.

لغت نامه دهخدا

ترسیدن. [ ت َ دَ ] ( مص ) خوف داشتن و خوف کردن و بیم داشتن و بیم کردن و جرئت نکردن و جبن کردن. ( ناظم الاطباء ). وجل. تهیّب. بیم کردن. هراسیدن. اندیشیدن. باک داشتن:
بتا، نگارا، از چشم بد بترس و مکن
چرا نداری با خود همیشه چشم پنام ؟شهید.یشک نهنگ دارد، دل را همی شخاید
ترسم که ناگوارد، کایدون نه خرد خاید.رودکی.کسی کاندر آبست و آب آشناست
از آب ار چو آتش بترسد سزاست.ابوشکور.فاش شد نام من بگیتی فاش
من نترسم ز جنگ و از پرخاش.طاهربن فضل چغانی.تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و تشت.خسروی.ساده دل کودکا، مترس اکنون
نز یک آسیب خر فگانه کند.ابوالعباس.که شیری نترسد ز یک دشت گور
ستاره هزاران نتابد چو هور.فردوسی.سپاهش بترسید از بیم شاه
گرفتند ترکان همه کوه و راه.فردوسی.از آن راز بیرون نیارم همی
که بر جان بترسم که آرم غمی.فردوسی.چو او را برزم اندرون دیدمی
همیشه ازین روز ترسیدمی.فردوسی.ای بچه حمدونه غلیواژ، غلیواژ
ترسم بربایدْت بطاق اندرجه. لبیبی.ترسی که کسی نیز دل من برباید
کس دل نرباید به ستم چون تو ربایی.منوچهری.چو باز دانا، کو گیرد از حباری سر
بگرد دم بنگردد بترسد از پیخال.زینبی.از آن ترسم که فردا رخ خراشی
که چون من عاشقی را کشته باشی.( ویس و رامین ).از پادشاهان ترسیدن همی صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ). یا دینداری بود که از عذاب بترسید یا کریمی که از عار اندیشید. ( کلیله و دمنه ).
ترسم نرسی بکعبه ای اعرابی
کاین ره که تو میروی بترکستان است.سعدی.از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم
وگر با چو او صد برآیی بجنگ.سعدی.نالم و ترسم که او باور کند
از ترحم جور را کمتر کند.مولوی.ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.حافظ ( از آنندراج ).ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سرنهفته بعالم سمر شود.حافظ ( ایضاً ).

فرهنگ معین

(تَ دَ ) (مص ل. ) بیم داشتن، ترس داشتن.

فرهنگ عمید

بیم داشتن، دچار ترس شدن، ترس داشتن، بیمناک شدن.

فرهنگ فارسی

ترس داشتن، بیم داشتن، دچارترس شدن، بیمناک شدن
( مصدر ) ۱- بیم داشتن ترس داشتن خوف کردن.

ویکی واژه

بیم داشتن، ترس داشتن.

جمله سازی با ترسیدن

لتو مادر آپولون که از الهه‌های المپ به‌شمار می‌رفت در هنگام حاملگی تمامی سرزمین‌ها را پشت سر گذاشت تا مکانی برای زایمان پیدا کند اما چون شدیداً مورد حسادت هرا بود هیچ‌یک از نقاط زمین حاضر نشدند او را پذیرا باشند زیرا از خشم هرا می‌ترسیدند.
شعار «اگر شما چیزی برای پنهان کردن ندارید پس شما چیزی برای ترسیدن ندارید» در برنامهٔ تلویزیون مداربسته که در شهرستان‌های بریتانیا امتحان شد، مورد استفاده قرار گرفت.
یکی با عقل ترسیدن، یکی از عشق ورزیدن نهاده حکمت و قدرت برای هریکی کاری
آنکه لطفش گر شود فردا شفاعت خواه ما از گناه خویش ترسیدن، گناه دیگر است