تعجیل

تعجیل به معنای شتاب دادن، تسریع کردن یا انجام کاری با سرعت بیشتر از حالت عادی است و نشان‌دهنده حرکت یا اقدام سریع در جهت رسیدن به هدف می‌باشد. این واژه در زبان فارسی و عربی کاربرد دارد و می‌تواند هم در امور روزمره و هم در زمینه‌های ادبی، دینی و علمی به کار رود. در متون دینی، تعجیل غالباً به معنای شتاب در درخواست تحقق وعده‌ها، اجابت دعا یا فرج و نجات استفاده می‌شود و بار معنایی دعا و امید به سرعت عمل دارد. تعجیل همچنین به مفهوم عجله یا اقدام سریع در تصمیم‌گیری‌ها و امور عملیاتی در زندگی روزمره و کاری نیز به کار می‌رود و نشان‌دهنده ضرورت سرعت و اقدام به موقع است. این واژه گاهی با مفاهیمی مانند فوریت، شتاب، عجله و حرکت سریع هم‌معنی تلقی می‌شود، اما بار معنایی آن اغلب مثبت و نشان‌دهنده تلاش برای تحقق هدف است. تعجیل برخلاف تأخیر، نشان‌دهنده حرکت فعال و پیگیری در مسیر تحقق امور است و معمولاً نتیجه مطلوب‌تری در کوتاه‌مدت به همراه دارد.

لغت نامه دهخدا

تعجیل. [ ت َ ] ( ع مص ) شتافتن در کاری. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شتافتن و پیشی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عجله و شتاب و شتاب زدگی و چالاکی و جلدی. ( ناظم الاطباء ). شتاب کردن در کاری. ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ): 
وان قطره باران که فرود آید از شاخ 
بر تازه بنفشه نه بتعجیل به ادرار.منوچهری.مثالها رفت به خراسان بتعجیل، ساخته شدن مردمانی که آرزومند خانه خدای عزوجل بودند.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ). امیر بتعجیل رفت و راهبری بر ما کرد، اینک میرویم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 640 ). صواب آن است که بتعجیل رسول فرستیم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 685 ). ملک را مقرر شود که در کار شتربه تعجیل واجب است. ( کلیله و دمنه ). دیگران در تحویل تعجیل و مسارعت می نمودند. ( کلیله و دمنه ). چندانکه نامه به نزدیک برزویه رسید بر سبیل تعجیل بازگشت. ( کلیله و دمنه ).
می درده و مهره نه بتعجیل 
این ششدره ستمگران را.خاقانی.بتعجیل میراند بر کوه و رود
کجا سبزه ای دید، آمد فرود.نظامی.لاله ز تعجیل که بشتافته 
از تپش دل خفقان یافته.نظامی.مکر شیطان است تعجیل و شتاب 
لطف رحمان است صبر و احتساب.مولوی.که تأنی هست از یزدان یقین 
هست تعجیلت ز شیطان لعین.مولوی.- امثال:
تعجیل بد است لیک در خیر نکوست.
تعجیل کننده پیرو شیطان است؛ العجلة من الشیطان و التأنی من الرحمن؛ تندی و شتاب از دیو و آهستگی از یزدان است...: شتابزدگی کار شیطان و بی صبری از باب نادانی. ( مرزبان نامه ). و رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 258 و 548 و ترکیبهای این کلمه شود.
|| بشتابانیدن. ( زوزنی ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برانگیختن و شتافتن فرمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بها زودتر دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گوشت را بشتاب پختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زودتر گرفتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || عجاله یا ماحضر ساختن برای قوم.( از اقرب الموارد ). || پیش کردن کسی را: عجلّت له من التمر؛ پیش کردم او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مقدار دبز کف دست دراز کردن پینو را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص ل. ) شتاب کردن.

فرهنگ عمید

شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن.

فرهنگ فارسی

شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
۱ -( مصدر ) عجله کردنشتافتنشتاب کردن. ۲ - ( اسم ) شتاب.

فرهنگستان زبان و ادب

{anticipation , ANT} [موسیقی] یکی از نُت های تزیینی و از صداهای اصلی آکورد بعدی که مدت زمان بسیار کوتاهی به صورت ناملایم پیش از شنیده شدن آکورد ظاهر می شود

ویکی واژه

شتاب کردن.

جمله سازی با تعجیل

💡 همی‌گذشت به تعجیل و خاطرم می‌گفت فرو گریز که مستِ خراب می‌آید

💡 ابلیس وار تعجیل چند از پی ریاست بنما حدر که شیطان در کارها عجولست

💡 سروها گشته روان وز آب‌ها رفته قرار در عرق افتاده از تعجیل فصل نوبهار

💡 جان من تعجیل در رفتن خدا را تا به چند بر هلاک بی‌دلان حاجت به استعجال نیست

💡 نیست خالی با همه تعجیل از پیغام وصل می‌رسد از کوی او برچیده دامان ناله‌ام

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سایکو یعنی چه؟
سایکو یعنی چه؟
خوار یعنی چه؟
خوار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز