این اسم یک نام فارسی با معنای زیبا و مثبت است که به درخشندگی، روشنایی و نور اشاره دارد. این نام هم برای دختران و هم برای پسران استفاده میشود و نشاندهنده شخصیتهایی است که مانند نور، امید و انرژی را به اطراف خود منتقل میکنند.
معانی اسم
درخشان و نورانی: تابان به معنای درخشنده و نورانی است. این معنا نشاندهنده فردی است که مانند نور، روشنایی و جذابیت را به اطراف خود منتقل میکند.
روشن و شفاف: این نام همچنین به معنای شفاف و روشن است و میتواند نمادی از پاکی، صداقت و شفافیت باشد.
پرتو افکنی و تابیدن: واژه تابان از فعل تابیدن گرفته شده است، که به معنای پرتو افکندن، درخشیدن و نور دادن است. این مفهوم نمادی از فردی است که در زندگی خود تأثیر مثبت دارد و مانند نور، مسیر دیگران را روشن میکند.
نشاط و زندگی: از آنجا که نور و درخشش نماد زندگی و انرژی است، تابان میتواند به معنای فردی باشد که پرنشاط، پرانرژی و امیدبخش است.
ویژگیهای شخصیتی
نام تابان با مفاهیمی مانند درخشش، نور، انرژی و پاکی، نمادی از زندگی و امید است. افرادی با این نام اغلب شخصیتی الهامبخش، پرانرژی و صادق دارند و میتوانند تأثیر مثبت زیادی بر اطرافیان خود بگذارند. انتخاب این نام، علاوه بر زیبایی ظاهری، حامل پیامهایی از عشق، زندگی و صداقت است.
تابان. ( نف ) ( از تابیدن و تافتن ) روشن و براق. ( آنندراج ). صفت مشبهه از مصدر تابیدن بمعنی روشنی دهنده و جلادار. ( فرهنگ نظام ). بهی ( ملحض اللغات حسن خطیب )دزی گوید: در فارسی صفت است، در دمشق مانند اسم بکار رفته است بمعنی «درخشش تیغه » و همچنین بمعنی «تیغی تابان » بکار رفته است. ( دزی ج 1 ص 138 ). درخشان، درخشنده، رخشنده، درفشنده، درفشان، فروزان، تابنده، مسروج، مسروجه، لامع، منور، بازغ، وهاج، مُشرق، مسخوت. ( منتهی الارب ). زهلول، نیر،مضی ٔ، نیره، مضیئه. خلق؛ املس و نرم و تابان گردیدن. صلفاء؛ زمین تابان. فأو؛ جای تابان و لغزان. افئاء؛ در زمین تابان و لغزان در آمدن. دلوص؛ نرم و تابان گردیدن زره. دلاصة؛ نرم و تابان گردیدن زره. تدلیص نرم و تابان گردانیدن. دلیص؛ نرم، تابان، درخشان. فرفح؛ زمین نرم تابان. هیصم؛ نوعی از سنگ تابان. صبهوج؛ صلیق؛ تابان از هر چیزی. صلمعة؛ تابان کردن چیزی را. اصلج؛ سخت تابان. دملق؛ تابان گردانیدن چیزی را. دمالق؛ سنگ تابان. دملکة؛ تابان گردانیدن چیزی را. جرش؛ مالیدن پوست تا نرم و تابان گردد. حجر دملوج؛ سنگ تابان. دموک؛ تابان و نرم گردیدن چیزی. سُلطوع؛ کوه تابان و هموار. دلمز؛ تابان بدن ( ج دلامز ). تملّس؛ تابان و نرم گردیدن. ملاسة؛ تابان و نرم گردیدن. طَلق ُ الوجه؛ تابان روی. زَهَل؛ تابان شدن. بزغ؛ تابان شدن. تملط؛ تابان شدن تیر. ( منتهی الارب )
(ص فا. ) روشن، درخشان.
= تاباندن٢
۱. تابنده، درخشان، روشن، روشنایی دهنده.
۲. (بن مضارع تاباندن ) = تاباندن۱
تابنده، درخشان، روشن، برافروختن، گرم کردن
( اسم ) غرامت تاوان.
اسم: تابان (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: tābān) (فارسی: تابان) (انگلیسی: taban)
معنی: روشن، درخشان، ریشه تاباندن، دارای نور و روشنی
تابان (بلغارستان). تابان ( به بلغاری: Taban ) یک منطقهٔ مسکونی در بلغارستان است که در استان صوفیه واقع شده است.
incandescente
روشن، درخشان.
💡 مر آن دردی که بر جانش درآید در آخر ماه تابانش برآید
💡 این هواپیما در خطوط هوایی بسیاری مورد استفاده قرار میگیرد و در ایران، در ناوگان شرکتهای هواپیمایی ماهان (۱۱ فروند)، هواپیمایی قشم (۴ فروند)، هواپیمایی یزد (۲ فروند) و هواپیمایی تابان (بازنشسته شده) به کار گرفته شدهاست.
💡 دیدن ماه رخت بر اشک شوق من فزود جزر و مدّ یم شود از ماه تابان بیشتر
💡 آن گه اگر نیم شب درش بگشایی چشمهٔ خورشید را ببینی تابان
💡 ست هم چنین از افزون بر تأیید مطلب، سوشیانت به صورت جمع آورده شدهاست و این یعنی که تعداد سوشیانتها یکی نیست: ((... کی مزدا سپیدهٔ رخشان پیروزی جهان را برخواهد گرفت؟ کی رخشندگی آفتاب دین همه جا را تابان خواهد ساخت؟ کی سوشیانتها فراوانی و زیادگی خواهند یافت تا از پرتو کار و کردارشان، دین گسترده شود. اینک سوشیانتی برای آموزش مردم برپاست و منم، زرتشت که پیرو تو هستم ای اهورا.
💡 پیشینه نظرات بودریار دربارهٔ رسانه را میتوان در نظریات مدرنیستی هنر مشاهده کرد. نظریات مدرنیستی هنر، این احساس را تقویت کردهاند که یک اثر هنری را میتوان و باید بر اساس قاعده و اصول خود آن و بدون مراجعه به سایر اشیاء در جهان تجربه کرد. آثار هنری به نوعی حضور خود را میتابانند.
💡 می گدازد پرتو منت مرا چون ماه نو هر قدر خورشید تابان می کند کامل مرا