درست به معنای صحیح و مطابق با واقعیت است. این واژه در کاربردهای مختلف به معنای انجام امور به شیوهای درست و بدون خطا استفاده میشود. وقتی میگوییم چیزی درست است، یعنی آنچه بیان شده یا انجام شده، با واقعیت همخوانی دارد و ما را به درک صحیحتری از موضوع میرساند. در زندگی روزمره، درست بودن اطلاعات و تصمیمات میتواند تأثیر عمیقی بر کیفیت زندگی ما بگذارد. به عنوان مثال، در تحصیلات، فهم صحیح مفاهیم میتواند به موفقیتهای بزرگتری منجر شود. بنابراین، اهمیت آن در هر زمینهای، از روابط انسانی گرفته تا علم و فناوری، غیرقابل انکار است. این مفهوم نه تنها باعث اعتبار ما میشود، بلکه به ما کمک میکند تا در مسیر رشد و پیشرفت حرکت کنیم.
درست
لغت نامه دهخدا
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.دقیقی.همانا که این مایه دانی درست
که آن پادشاه تو مرگ توجست.فردوسی.یکی ترجمان را ز لشکر بجست
که گفتار ترکان بداند درست.فردوسی.بدو گفت آری فرودم درست
از آن سرو افگنده شاخی برست.فردوسی.همه هرچه شاه از فریبرز جست
ز طوس آن کنون از تو بیند درست.فردوسی.ز ایوان همه گنج را بازجست
بگفتند با او یکایک درست.فردوسی.دبیرانْش را گفت نامه نخست
سراسر بخوانید بر من درست. فردوسی.بدو راز بگشاد و زو چاره جست
کز آغاز پیمانْت خواهم درست.فردوسی.نامه ها رفت... به ری و سپاهان... تا درست مقرر گردد. ( تاریخ بیهقی ).
زبانْت ار چه پوشیده راز تست
همی رنگ چهرت بگوید درست.اسدی.کسی را سزد پادشاهی درست
که بر تن بود پادشا از نخست.اسدی.به هر سو مشو تا ندانی درست
هر آبی مخور نازموده نخست.اسدی.درست رفت ز خاطر شکستگی منش
چو بردمید بنفشه ز برگ یاسمنش.ظهیر ( از آنندراج ).- بدرست؛ کاملاً. از روی کمال:
گفت من رقص ندانم بسزا
مطربی نیز ندانم بدرست.خاقانی.چون تو خود را شناختی بدرست
نگذری هرچه بگذری ز نخست.نظامی.خدمت شاه می کنم بدرست
پدرم نیز کرده بود نخست.نظامی.اصل هر یک شناختم بدرست
کاین وجود از چه یافت و آن ز چه رست.نظامی.باورم ناید این سخن بدرست
تا نبینم به چشم خویش نخست.نظامی.- درست و راست؛ کاملاً. بتمام. بعین. عیناً:
دو چشم آهو و دو نرگس شکفته ببار
درست وراست بدان چشمکان تو ماند.دقیقی. || تماماً. یکجا:
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سالم، بی عیب.
۳. [قدیمی] تمام، کامل.
۴. [قدیمی] امین و استوار.
۵. (اسم ) [قدیمی] سیم و زر مسکوک و تمام عیار.
* درست شدن: (مصدر لازم )
۱. [عامیانه] ساخته شدن.
۲. آماده شدن.
۳. [عامیانه] اصلاح شدن.
* درست کردن: (مصدر متعدی )
۱. [عامیانه] ساختن.
۲. آماده کردن.
۳. [عامیانه] تربیت دادن.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - صحیح سالم بی عیب مقابل شکسته معیوب. ۲ - سالم تندرست ۳ - کامل تمام مقابل ناقص. ۴ - مهتمد امین استوار ۵ - عدد صحیح مقابل شکسته. ۶ - ( اسم ) سیم وزر مسکوک سکه تمام عیار.
ابن رباط فقیمی شاعری بوده است معاصر فرزدق و او سیاه چرده و کوتاه بالا و زشت روی بوده
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
یکی از الفاظ مدح، اصطلاح "درست" است.
مفاد اصطلاح
در مفاد آن چند قول است: ۱- "درست" همان صحیح است که از زبان فارسی به زبان عربی رفته است و در این صورت از الفاظ توثیق راوی است؛ ۲- از الفاظ مدح است؛ ولی عده ای در این که مفید مدح و توثیق باشد تردید کرده اند چون نام برخی از راویان "درست" است مثل درست بن ابی منصور واقفی.
نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی (فهرست اسماء مصنفی الشیعه)، ص۱۶۲.
۱. ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی (فهرست اسماء مصنفی الشیعه)، ص۱۶۲.
...
[ویکی الکتاب] معنی دَرَسْتَ: درس گرفته ای - آموخته ای(دراست از نظر معنا اخص از تعلّم است، چون اگر چه هر دو به معنای آموختن است، ولی دراست غالبا در جائی بکار میرود که انسان از روی کتاب درسی را بگیرد و بخواند تا بیاموزد. )
معنی إِصْلَاحٌ: اصلاح-درست کردن
معنی صَوَاباً: صحیح - درست
معنی إِصْلَاحِهَا: اصلاحش-درست کردنش
معنی سَوَّاهُنَّ: آنان را درست و نیکو قرار داد
معنی سَوَّاهُ: او را درست و نیکو ومنظم کرد (چون مساوی کردن هم نوعی نظم دادن است )
معنی سَوَّاکَ: تو را درست و نیکو ومنظم کرد (چون مساوی کردن هم نوعی نظم دادن است )
معنی یَلْبِسُواْ: که مشتبه کنند (مشتبه شدن ناشی از اختلاط و درهم شدن درست ونادرست می باشد)
معنی سَوَّیٰ: درست و نیکو گردانید (از مصدر تسویه به معنی قرار دادن هرجزء از یک ترکیب در جای مناسبش)
معنی سَوَّیْتُهُ: او را درست و نیکو گردانیدم (از مصدر تسویه به معنی قرار دادن هرجزء از یک ترکیب در جای مناسبش)
معنی رَفْرَفٍ: پارچه سبزی است که با آن مجلس آذین درست میکنند. بعضی هم گفتهاند: به معنای بالش یا متکا است.
معنی نُّسَوِّیَ: که درست ونیکو بازسازی کنیم (از مصدر تسویه به معنی قرار دادن هرجزء از یک ترکیب در جای مناسبش)
ریشه کلمه:
درس (۶ بار)
«دَرَسْتَ» از مادّه «درس» به معنای فراگیری است و این تهمتی بود که مشرکان به پیامبر(صلی الله علیه وآله)می زدند.
پیوسته خواندن. طبرسی در ذیل آیه 105 انعام فرموده: درس به معنی استمرار تلاوت است. به کهنه شدن اثر «درس الاثر» گویند زیرا که با گذشت زمان کهنه شده است. پس یکبار خواندن درس نیست یعنی همین طور آیات را در قالبهای مختلف بیان میکنیم برای اغراض به خصوصی و تا بگویند آن را درس خوانده و آموختهای و تا آنرا بر اهل دانش روشن کنیم لام در «لیقولوا» برای غایب است یعنی تصریف آیات برای عللی است و در نتیجه اهل کفر از تصریف سوء استفاده کرده و خواهند گفت که از دیگران آموختهای. بعضیها آنرا «دُرِسَتْ» به صیغه مجهول و مؤنّث غائب خواندهاند یعنی تا بگویند: این سخنان کهنه شده و از گفتار گذشتگان است و نیز «دارَسْتَ» خواندهاند. * که کتاب را تعلیم میکردید و میخواندید. خطاب به اهل مکّه است مراد از طائفین، یهود و نصاری اند یعنی: این قرآن را نازل کردیم مبادا بگوئید کتاب فقط به دو طائفه پیش از ما نازل شد و ما خواندن آنها غافل بودیم.
ویکی واژه
راست، صحیح، مقابل غلط.
امین، استوار.
زرِ تمام عیار، سکّه سالم.
جمله سازی با درست
ایدون که درست گردد این دعوی شد نامه عمر من هبابینا
گفت قول تست برهان و درست خصم من بادست و او در حکم تست
وز ایرانیان هرکه نزدیک تست که کردی همه راستی را درست