حسرت به معنای دریغ، افسوس، تأسف و غصه خوردن از چیزی است که از دست رفته و پشیمانی از آن. حسر به معنای کنار زدن لباس از چیزی است که به آن پوشیده شده است. به عنوان مثال، حسرت عن الذراع به معنای بالا زدن آستین از بازو است. همچنین، فردی که زره و کلاه جنگی بر تن ندارد، حاسر نامیده میشود. واژه محسرة به معنای جاروب است و به افرادی که خسته و فرسودهاند نیز اطلاق میشود، زیرا توانایی آنها برای دیگران نمایان شده است. حسرت به معنای اندوه و ندامت بر چیزی است که از دست رفته و ارتباط این معنا با مفهوم کشف از این جهت است که فرد اندوهگین به جهلی پی میبرد که او را به انجام کاری واداشته است. همچنین، ممکن است به این دلیل باشد که قوای او به خاطر اندوه و ندامت ضعیف شده و یا از تلاش برای جبران آن دچار خستگی گشته است.
حسرت
لغت نامه دهخدا
حسرت. [ح َ رَ ] ( ع اِ مص ) حسرة. دریغ. ( دهار ). دریغ خوردن.( دهار ). دریغ خوردن. ندامت. پشیمانی. ( دهار ) ( ترجمان عادل ). تحسر. دریغ سخت. آرمان خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). اندوه بر گذشته. ( مهذب الاسماء ). رشک. غبطه. غبن. افسوس. حسر. فسوس. ایرمان. ارمان. اسف. تأسف. آرمان. ( بحر الجواهر ). تلهف. لهف. ( تاج المصادر بیهقی ). ج، حسرات. جرجانی گوید: هی بلوغ النهایة و التلهیف حتی یبقی القلب حسیراً لاموضع فیه لزیادة التلهف کالبصر الحسیر لاقوة فیه للنظر. ( تعریفات )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دریغ، افسوس.
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) افسوس خوردن تاسف داشتن. ۲ - ( اسم ) افسوس دریغ. ۳ - هنگامی که بخواهند چیزی را کمتر از آنکه ادعا شده ارزش دهند گویند: (( مگر حسرت است. ) ) یعنی حسرت آنرا نداریم. یا حسرت بدل ماندن. به آرزوی خود رسیدن.
جملاتی از کلمه حسرت
از گذشت آه حسرت آنچه آید درشمار مشت اشکی در بساط زندگی دارم چو شمع
ازین غیرت گریبان چاک کردند وزین حسرت نشیمن خاک کردند
در حسرت زلال وصال تو سوخته ست تو چشمهٔ حیاتی و اسکندر آفتاب