کلمه «حریر» در زبان فارسی به معنای پارچهای بسیار نرم، لطیف و ظریف است که معمولاً از الیاف ابریشم تهیه میشود. این پارچه به خاطر لطافت و درخشندگی خاصش بسیار ارزشمند و گرانبها محسوب میشود. حریر در گذشته و حال به عنوان یکی از پارچههای لوکس و زیبا برای دوخت لباسهای فاخر و تزئینات مختلف استفاده میشود. این پارچه به دلیل نرمی و زیباییاش در فرهنگها و صنایع دستی مختلف جایگاه ویژهای دارد و نمادی از ظرافت و شیکی است و در لباسهای مجلسی و لباسهایی که نیاز به جلوه خاص دارند، به کار میرود.
به عنوان اسم دخترانه
«حریر» همچنین یک اسم دخترانه در زبان فارسی و عربی است که به دلیل معنای زیبا و لطیفی که دارد، مورد علاقه والدین برای نامگذاری فرزند دختر قرار میگیرد. این نام نمادی از ظرافت، زیبایی و نرمی است که میتواند ویژگیهای شخصیتی مثبت مانند ملایمت و لطافت را به ذهن متبادر کند. نام حریر در فرهنگ ایرانی بار معنایی ظریف بودن و لطافت را دارد و معمولاً برای دختران با صفات دلنشین و ظریف انتخاب میشود. این اسم علاوه بر زیبایی ظاهری، بار معنایی دلنشینی دارد که نشاندهنده ارزشهای زیبایی و ظرافت در شخصیت فرد است.
حریر. [ ح َ ] ( ع اِ ) ابریشم. ( اختیارات بدیعی ) ( تحفه حکیم مؤمن ) ( منتهی الارب ). مستخرج از قز پس از تنقیه آن و خروج کرم و آنچه از قز گیرند پس ازخبه کردن کرم در آفتاب و جز آن. ابن ماسه گوید: آنگاه که کرم ابریشم بر خویش تنید و کار تنیدن به پایان آمد، اگر کناغ ( پیله ) را به آفتاب دهند، کناغ را سوراخ کند و بیرون شود و از این کناغ ابریشم و لاس ( قز )گیرند و اگر بر آفتاب دهند و کرم در آن بمیرد از اوحریر آید. ( منتهی الارب ). || آنچه از ابریشم پخته بافند. جامه ابریشمین. پرنیان. ( محمودبن عمر ربنجنی ) ( دهار ) ( حبیش تفلیسی ) ( ترجمان عادل ). و درصحاح الفرس آمده است که حریر ساده و بی نقش را پرند،و حریر نگارین و منقش را پرنیان گویند:
چندین حریر و حله که گسترد بر درخت
گوئی که برزدند به قرقوب و شوشتر.کسائی.ز دینار و یاقوت و مشک و عبیر
ز دیبای زربفت و خز و حریر.فردوسی.همه جامه هاشان ز خز و حریر
از او چند برنا بدوچند پیر.فردوسی.یکی خوب دستار بودش حریر
به موزه درون پر ز مشک و عبیر.فردوسی.چو آن خرد را سیردادند شیر
نوشتندش اندر میان حریر.فردوسی.چه عنبر چه عود و چه مشک و عبیر
چه دیبا چه از جامه های حریر.فردوسی.حریر نامه بد ز ابریشم چین
چو مشک از تبت و عنبر ز نسرین.( ویس و رامین ).ای زده تکیه بر بلند سریر
بر سرت خز و زیر پای حریر.ناصرخسرو.دیو کز وادی محرم شنود نامه ٔکوس
چون حریر علمش لرزه بر اعضا بینند.خاقانی.بوریاباف اگرچه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر.سعدی.امیر ختن جامه ای از حریر
به پیری فرستاد روشن ضمیر.سعدی.نبینی که در معرض تیغ و تیر
بپوشند خفتان صدتوحریر.( بوستان ).صورت دیو پلاس است و پری کمسان دوز
نیک و بد شال و حریر است بنزد احرار.نظام قاری.بَرِ حریر تنت عنبری و کافوری
دو خادمند یکی عنبر و یکی کافور.نظام قاری.قوی عجب بود از کندگان اسپاهان
(حَ ) [ ع. ] (اِ. )۱ - پرنیان، ابریشم. ۲ - پارچة ابریشمین.
۱. ابریشم.
۲. پارچۀ ابریشمی.
۳. جامۀ ابریشمی، پرنیان، پرند.
ابریشم، پارچه ابریشمی، پرنیان، پرند
( اسم ) ۱ - پرنیان پرند ابریشم. ۲ - جام. ابریشمین. ۳ - تار عنکبوت.
نام کوهی سیاه ظاهرا در دیار عوف ابن عبدابن ابی بکر
اسم: حریر (دختر) (عربی) (تلفظ: harir) (فارسی: حریر) (انگلیسی: harir)
معنی: ابریشم، نوعی پارچه ی ابریشمی نازک، نماد هر چیز نرم و لطیف، نوعی پارچه ی ابریشمیِ نازک، پیله ی ابریشم که در حرارت زیاد، کّرمِ درون آن کشته شده باشد، ( در قدیم ) نوعی پارچه ی ابریشمیِ نازک که از آن برای نوشتن نامه استفاده می کردند، به عنوان نماد هر چیزِ نرم و لطیف، پارچه ابریشمی نازک
حریر (عراق). حریر ( به کوردی: شارۆچکەی هەریر ) یک شهرک در کردستان است که در شقلاوه واقع شده است.
[ویکی الکتاب] معنی حَرِیرٌ: لباس نازک - ابریشم خالص
معنی إِسْتَبْرَقٍ: حریر ضخیم وبرّاق
تکرار در قرآن: ۳(بار)
لباش نازک (مفردات) ابریشم خالص (مجمع) در آنجا با دستبندها از طلای مخصوص و مروارید مخصوص مزیّن شوند و لباسشان در آنجا حریر به خصوصی است. کلمه حریر سه بار در قرآن مجید و هر سه نکره آمده است حج:23 - فاطر:33 - انسان:12 لذا حریر معمولی نیست بلکه حریری به خصوص است و یه نظر میآید مراد از آن لباس نازک و نرم است چنانکه راغب گفته نه ابریشم که از کرم ابریشم به دست میآید.
[ویکی فقه] حریر (قرآن). حریر به معنای ابریشم پخته شده است.
درآیاتی از قرآن کریم سخن از حریر و اقسام آن به میان آمده است که به آنها اشاره خواهیم نمود.
← حریر ضخیم
۱. ↑. المصباح، أحمد بن محمد بن علی القیومی المقری، ج۱، ص۷۱، «الحر».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حریر (قرآن)».
پرنیان، ابریشم.
پارچة ابریشمین.
قبا گر حریر است و گر پرنیان به ناچار حَشوَش بود در میان
تو بر حریر بیاسوده فارغی ز آن ها که با خیال تو تا روز بر زمین رفتند
ز مصری طبر زد، ز چینی حریر؛ ز فیروزه تاج، از زبرجد سریر!
لباس عافیت از دهر اگر هوس داری ز ماهتابکتان و حریر از آب طلب