تهور

کلمه تهور در زبان فارسی به معنای بی‌پروا بودن، شجاعت ناپخته یا جسارت غیرمنطقی به کار می‌رود. این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد بدون در نظر گرفتن عواقب یا خطرات احتمالی، اقداماتی انجام می‌دهد. به عبارت دیگر، این اصطلاح می‌تواند به نوعی از شجاعت اشاره کند که بیشتر بر اساس احساسات و بدون تحلیل منطقی صورت می‌گیرد.

کاربرد:

این واژه ممکن است در موقعیت‌هایی به کار رود که فرد با وجود خطرات یا مشکلات، دست به عمل می‌زند. برای مثال، شخصی که در یک وضعیت خطرناک بدون فکر کردن به عواقب، اقدام به نجات دیگران می‌کند. این نوع رفتار ممکن است در برخی موارد تحسین‌برانگیز باشد، اما در بسیاری از موارد نیز می‌تواند به نتایج منفی و خطرناک منجر شود.

تفاوت با شجاعت:

در حالی که شجاعت می‌تواند به معنای انجام کارهای دشوار و خطرناک با آگاهی و سنجش عواقب باشد، تهور به معنای شجاعت ناپخته و بی‌پروا است. به عبارت دیگر، این مفهوم ممکن است به رفتارهای غیرعاقلانه و بی‌ملاحظه اشاره کند.

لغت نامه دهخدا

تهور. [ ت َ هََ وْ وُ ] ( ع مص ) فرودریدن بنا. تهیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). منهدم شدن و فروریختن بنا. ( فرهنگ فارسی معین ). || فرا گرفتن تب قوم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گذشتن شب یا بیشتر از آن. || گذشتن بیشتر زمستان. || شکستن سرما. || افتادن در چیزی به بی باکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بی باکی کردن. بی پروائی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِمص ) بی باکی. بی پروائی. گستاخی. ج، تهورات. ( فرهنگ فارسی معین ). مردانگی و به قول حکما افراط قوت غضبی و آن مذموم است. ( آنندراج ). طرف افراط شجاعت است و از جمله اجناس رذائل و آن اقدام است بر آنچه پسندیده نباشد. ( نفائس الفنون ). آن هیئتی است حاصل از قوه غضبیه و دست زدن به اعمالی است که نباید بدان اقدام کرد. ( از تعریفات جرجانی ) ( از بحر الجواهر ). دلیری. گستاخی. بی پروائی. جسارت. بی باکی. بادساری. شوخ روئی. شوخ چشمی. شوخی. شوخی اندر حرب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بی پروائی و گستاخی و بی باکی و تندی و زبردستی و رشادت و دلیری و جلادت. ( ناظم الاطباء ):
چنان بسازد با حزم توتهور تو
چنانکه رامش را طبع مردم میخوار.ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).و تا اینجاست، نشنوم که از وی تهوری و بی طاعتیی که اندک دل بدان مشغول باید داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222 ). در شب کس فرستاده بود نزدیک کدخدای علی تکین محمودبیک و پیغام داده و نموده و گفته که اصل تهوّر و تعدی از شما بود. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 354 ).
در تهور کسی فلاح ندید
روی آرامش و صلاح ندید
متهور تباه دارد ملک
وز تهور سیاه دارد ملک.سنائی.زن گفت ای ظالم متهور... بنگر تا فضل ایزد... بینی در مقابله جور و تهور خویش. ( کلیله و دمنه ). تهور و تجبر او ( شیر ) می شناختم. ( کلیله و دمنه ). و در تهور چون سیل که از نشیب و فراز پرهیزد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران 23 ). سواران را به گفتن او تهور زیاده شد. ( گلستان ).
برانگیختم گرد هیجا چو دود
چو دولت نباشد تهور چه سود.سعدی ( بوستان ).دلاور که باری تهور نمود
بباید به مقدارش اندر فزود.سعدی ( بوستان ).رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ معین

(تَ هَ وُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - ویران شدن. ۲ - بی باکی کردن.

فرهنگ عمید

۱. شجاعت، دلیری.
۲. [قدیمی] گستاخی، بی پروایی.
۳. [قدیمی] به واسطۀ بی پروایی دچار حادثه و آسیبی شدن.
۴. [قدیمی] ستم.

فرهنگ فارسی

منهدم شدن وفرویختن بنا، بی پروایی، گستاخی
۱- ( مصدر ) منهدم شدن فرو ریختن بنا. ۲ - بی باکی کردن بی پروایی کردن. ۳- ( اسم ) بی باکی بی پروایی گستاخی. جمع: تهورات.

ویکی واژه

ویران شدن.
بی باکی کردن.

جملاتی از کلمه تهور

ای که گفتی سپر از پنجه خوبان مفکن دیگری جو که مرا جیب تهور قصب است
و چنانکه اینها نیز فایده نکرد، مرتکب آثار و اعمال صفت رذیله ای که ضد این رذیله است شود، مثلا اگر در خود صفت بخل را ملاحظه کرد و به هیچ وجه معالجه نشد، خواهی نخواهی مال خود را زیاده از اندازه بذل، و اعمال مسرفین را ظاهر کند و اگر صفت جبن را مشاهده کرد، خود را به مواضع هولناک بیندازد، و از محل خوف و خطر احتراز نکند ولیکن، هرگاه استنباط کند که بخل یا جبن نزدیک به زوال رسیده اند، خود را نگهدارد، که ملکه اسراف یا صفت تهور در او پیدا نشود و این، به منزله زهرها و سمومی است که به مریض می دهند.
مگر که بخت بلندش ز خواب برخیزد تهوری کند و دولتی به کار آرد
کوتهی و تهوری تا شده همنشین غیر سیر کنم ز صحبت آن همدم دل‌ربای را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم