تعجب

تعجب مصدر باب تَفَعُّل از ریشه عجب است و در زبان به معنای شگفت‌زده شدن به کار می‌رود. در میان انسان‌ها، گاهی پیش می‌آید که فردی با مشاهده یک واقعه، تحت تأثیر قرار می‌گیرد و آن را امری بزرگ و شگفت‌انگیز می‌داند. در این مواقع، او از واژه‌هایی مانند عجب و عجیب استفاده می‌کند. به عنوان مثال، فردی ممکن است با دیدن چاهی که ناگهان خشک شده یا بارش باران در آسمانی آفتابی و بدون ابر، شگفت‌زده شود و آن را امری عجیب بنامد. چنین فردی متعجب نامیده می‌شود و حالت به وجود آمده در او تعجب خوانده می‌شود. در تعریف این واژه آمده است که این حالت به معنای تأثیرگذاری نفس در مواجهه با واقعه‌ای است که علت و دلیل آن نامشخص است و به همین دلیل، با روشن شدن علت، تعجب از بین می‌رود.

لغت نامه دهخدا

تعجب. [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] ( ع مص ) شگفت داشتن. ( دهار ).به شگفت آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). در شگفت افتادن. ( آنندراج ). || فریب دادن و در فتنه انداختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ )انفعال نفس از آنچه سببش پوشیده باشد. ( از اقرب الموارد ). انفعالیست نفس را گاه شعور به امری که سبب آن پوشیده بود و چون سبب ظاهر شود تعجب برطرف گردد. || شگفتی. حیرت. ( ناظم الاطباء ): 
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست.منوچهری.مر ندما را از آن فزود تعجب 
کردند از وی سؤال از سبب آن.ابوحنیفه اسکافی.استادم بونصر را بخواند تا آنچه از اریارق رفته بوداز تهور و تعدیها، چنانکه دشمنان القاء کنند و بازنمایند وی همه بازنمود، چنانکه غازی به تعجب بماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 229 ). نسخت آن به رشید عرضه کردند سخت شاد شد و به تعجب بماند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 424 )

فرهنگ معین

(تَ عَ جُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) به شگفت آمدن.

فرهنگ عمید

به شگفت آمدن، شگفت داشتن، شگفتی نمودن.

فرهنگ فارسی

شگفت آمدن، شگفت داشتن، شگفتی نمودن
۱ -( مصدر ) بشگفت آمدن حیرت کردن. ۲ - ( اسم ) شگفتی حیرت. جمع تعجبات.

جملاتی از کلمه تعجب

چو هرمز شد ز گفت شاه آگاه تعجب کرد زان پرسیدن شاه
تعجب کرد ازان و گفت آنگاه چگونه جا گرفتی جانم ای ماه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم