طبیعت

طبیعت

طبیعت به‌عنوان یکی از باارزش‌ترین و زیباترین نعمت‌های الهی، همواره مورد توجه انسان‌ها قرار داشته است. این پدیده شگفت‌انگیز شامل جلوه‌های متنوعی از جمله کوه‌ها، دریاها، جنگل‌ها و دشت‌ها می‌باشد که هر کدام زیبایی و جذابیت خاص خود را دارند. طبیعت نه‌تنها منبعی از زیبایی و آرامش است، بلکه زیستگاه میلیون‌ها گونه گیاهی و جانوری نیز به شمار می‌رود. این تنوع زیستی به حفظ تعادل اکوسیستم‌ها کمک می‌کند و نقش مهمی در چرخه حیات دارد. انسان‌ها با بهره‌گیری از منابع طبیعی، به توسعه و پیشرفت‌های خود ادامه داده‌اند، اما این وابستگی، نیازمند توجه و احترام به طبیعت است. تخریب محیط‌زیست، آلودگی و تغییرات اقلیمی به شدت بر کیفیت زندگی و آینده نسل‌های آینده تأثیر می‌گذارد. از این‌رو، آگاهی و تلاش برای حفظ و نگهداری از این موهبت بزرگ، از ضروریات زندگی ما به شمار می‌رود. ما باید از طریق آموزش و ترویج فرهنگ حفاظت از محیط‌زیست، به حفظ زیبایی‌های طبیعی کمک کنیم و با ایجاد تعادل میان نیازهای انسانی و حفظ منابع طبیعی، آینده‌ای پایدار برای خود و نسل‌های آینده بسازیم. در نهایت، طبیعت نه‌تنها یک منبع الهام‌بخش است، بلکه نشان‌دهنده ارتباط عمیق انسان با جهان پیرامونش می‌باشد و باید به عنوان یک میراث گرانبها مورد احترام و حفاظت قرار گیرد.

لغت نامه دهخدا

طبیعت.[ طَ ع َ ] ( ع اِ ) طبیعة. سرشت که مردم بر آن آفریده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نهاد. آب و گِل. خوی.گوهر. ( بحر الجواهر ). سلیقه. فطرت. خلقت. طبع. ذات.طینت. جبلت. ضمیرة. غریزة. سجیة. جدیرة. خلیقة. اخذ. خلق. قریحه. عریکة. شیمة. شریة. تقن. توز. توس. سوس. بکلة. خشیبة. طِراز: لیس هذا من طرازک؛ نیست این از طبیعت تو. ( منتهی الارب ). قلیب. کیان

فرهنگ معین

(طَ عَ ) [ ع. طبیعة ] (اِ. ) ۱ - سرشت، خوی. ۲ - آن بخش از جهان که ساخته دست آدمی نیست.

فرهنگ فارسی

سرشت، نهاد، سجیه، سرشتی که مردم بر آن آفریده شده، مزاج، فطرت، طبایع جمع
( اسم ) ۱ - سرشتی که مردم بر آن آفریده شده نهاد فطرت. ۲ - خلق خوی. ۳ - هر یک از چهار عنصر آخشیج. ۴ - وضع اختصاصی و مزاجی یک فرد مزاج جمع: طبائع ( طبایع ). ۵ - قوه مدبره همه اشیائ در عالم طبیعی که عبارتست از زیر فلک قمر تا زمین. ۶ - قوه ایست ساری در اجسام که افاده تخلیق و تشکیل می کند. ۷ - حقیقتی الهی که فعاله همه صور است یا طبیعت اولی. عقول اول. یا طبیعت پنجم. طبیعت استحالت ناپذیر و آن جوهر افلاک است مقابل چهر طبیعت دیگر که عناصر اربعه باشد. یا طبیعت خامسه. طبیعت پنجم. یا طبیعت ساریه. قوای نفس کلیه ما فوق که ساری در اجسام مادون و محاط است. یا طبیعت کلی. حافظ اقسام جسم کلی که مساوی بامثال افلاطونی است. یا طبیعت مطلق. کلی را هر گاه من حیث هو و بدون لحاظ اطلاق ماخوذ شود مطلق الطبیعیه نامند و به این اعتبار به تحقق فردی از افراد محقق می شود و بانتفائ فردی نیز منتفی شود. این نوع کلی موضوع نیز ضفیه مهمله است و هر گاه به آن لحاظ اطلاق شود نه با آن نحو که اطلاق قید آن باشد بلکه بدان نحو که اطلاق عنوان لحاظ آن باشد این نوع کلی را طبیعت مطلقه نامند و به تحقیق یک فرد محقق می شود و لیکن بانتفائ یک فرد منتفی نمی شود و این نوع کلی موضوع قضیه کلیه است. ۸ - بر چهار معنی اطلاق شود: الف - مزاج خاص ب - هیئت ترکیبی ج - قوه مدبره د - حرکت نفس. ۹ - آن چه عینیت داشته باشد و در خارج از ذهن متحقق باشد نقاشان و مجسمه سازان پیرو مکتب های کلاسیک ر آلیسم امپرسیونیسم و به خصوص ناتورالیسم هر یک طبیعت را به نحوی مجسم می سازند مدل کار مجسمه سازان و نقاشان مزبور. یا طبیعت بی جان. موضوعی که جان نداشته باشد طبیعت مرده. یا طبیعت جاندار. موضوعی که زنده ودر حال حیات باشد از انسان و حیوان و درخت. یا طبیعت مرده. طبیعت بی جان.

فرهنگ اسم ها

اسم: طبیعت (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: tabiat) (فارسی: طَبیعت) (انگلیسی: tabiat)
معنی: سرشت و ذات
طبیعت
طبیعت

جملاتی از کلمه طبیعت

در دوزخ طبیعت اگر سوختی کنون فردا بهشت نقد ترا در کف رضاست
تا طبیعت را قوامست و کواکب را مسیر تا جهان را اعتدالست و فلک را انقلاب
بپرهیز از طبیعت گر تو رازی مدان اسرار من اینجا ببازی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم