مفهوم روا در زبان فارسی به معنای مجاز و قابل قبول است. این واژه به طور معمول در مباحث اخلاقی، حقوقی و اجتماعی به کار میرود و به مسائلی اشاره دارد که در چارچوب قوانین یا اصول اخلاقی مجاز شمرده میشوند. همچنین، در زمینههای ادبی و هنری، به معنای قابل پذیرش بودن یک اثر یا ایده نیز به کار میرود. این واژه در زبان فارسی دارای معنای اصلی مشخصی است، اما در فرهنگها و زبانهای دیگر ممکن است معانی متفاوتی پیدا کند. به عنوان مثال، در فرهنگهای مختلف، ممکن است مفاهیمی مشابه با آن وجود داشته باشد که به مسائلی نظیر اعتبار، مجاز بودن یا اخلاقی بودن اشاره کند. این تنوع معانی نشاندهنده اهمیت واژه در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی است. تفاوت اصلی بین این مفهوم و غیرروا به مفهوم مجاز بودن و غیرمجاز بودن برمیگردد. در حالی که این مفهوم به مسائلی اشاره دارد که طبق اصول اخلاقی و قانونی قابل قبول هستند، غیرمجاز به مواردی اشاره میکند که از نظر اخلاقی یا قانونی ممنوع و ناپسند شناخته میشوند. این تمایز در تصمیمگیریهای فردی و اجتماعی تأثیر زیادی دارد. این مفهوم در زمینههای مختلف اجتماعی نظیر حقوق بشر، عدالت اجتماعی و اخلاقیات مورد بحث قرار میگیرد. به عنوان مثال، در مباحث مربوط به حقوق زنان و اقلیتها، سوالاتی درباره اینکه چه مواردی روا و چه مواردی غیرمجاز هستند، در مرکز توجه قرار میگیرد. همچنین، در بحثهای مربوط به سیاست و قانونگذاری، این مفهوم به طور جدی بررسی میشود. برای به کار بردن این مفهوم در زندگی روزمره، باید به اصول اخلاقی و قانونی توجه داشته باشیم. این به معنای احترام به حقوق دیگران، رعایت قوانین و ایجاد تعاملات مثبت با افراد است. با در نظر گرفتن این مفهوم، میتوانیم تصمیماتی بگیریم که به نفع خود و جامعه باشد و به ارتقاء روابط انسانی و اجتماعی کمک کنیم.

روا
لغت نامه دهخدا
روا. [ رَ ] ( نف ) جایز. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). سزاوار. ( ناظم الاطباء )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شایسته، سزاوار: نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست (سعدی: ۱۴۵ ).
۳. (فقه ) آنچه شرع عمل به آن را جایز دانسته، مباح، حلال.
۴. [قدیمی] پررونق، رایج: ضعف و کساد بیش نترساندم کزاو / بازوی من قوی شد و بازار من روا (مسعودسعد: ۳۲ ).
۵. [قدیمی] رونده.
۶. [قدیمی] برآورده، به دست آورده شده.
* روا بودن: (مصدر لازم )
۱. جایز بودن.
۲. سزاوار بودن.
۳. [قدیمی] حلال بودن.
* روا داشتن: (مصدر متعدی )
۱. جایز دانستن.
۲. [قدیمی] حلال داشتن.
* روا دانستن: (مصدر متعدی )
۱. جایز شمردن.
۲. [قدیمی] حلال دانستن.
* روا شدن: (مصدر لازم )
۱. جایز شدن.
۲. برآمدن حاجت.
۳. [قدیمی] رواج یافتن.
۴. [قدیمی] حلال شدن.
ریسمانی که با آن بار را بر پشت ستور می بستند.
۱. حسن منظر، صورت زیبا.
۲. زیبایی، جلوه، جمال.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) حسن منظر زیبا رویی جمال. ۲ - ( اسم ) دیدار نیکو. ۳ - چهره صورت. ۴ - آبرو.
بارداری برومندی فراوانی بسیاری
فرهنگ اسم ها
معنی: جایز، لایق، سزاوار، شایسته، [اگر به کسر «ر» ( رِوا ) خوانده شود به معنی بارداری، برومندی، فراوانی و بسیاری می باشد، این کلمه در عربی نیز با واژه ی «روا»/rovā/ به معنی چهره ی زیبا، زیبایی و جمال هم نویسه است]
جملاتی از کلمه روا
آسمان بر کام شروانشاه باد تا قیامت نام شروانشاه باد
ناله گر سوی فلک رفت رواست سایه باری به زمین بایستی
ز هومان دل من بسوزد همی ز رویین روان برفروزد همی