ساحل

ساحل

ساحل دریا، که به عنوان لب آب یا آبکنار نیز شناخته می‌شود، ناحیه‌ای است که در آن دریا و خشکی با یکدیگر تماس پیدا می‌کنند. این اصطلاح به مساحتی اطلاق می‌شود که بین حداکثر سطح آب در زمان مد و پایه پرتگاه‌های ساحلی در سواحل مرتفع قرار دارد و همچنین به نواحی بین حداقل سطح آب در زمان جزر و بالاترین نقطه پیشروی امواج طوفانی اشاره دارد. مناطق ساحلی به عنوان نواحی‌ای شناخته می‌شوند که در آن‌ها نیروهای محیط‌های خشکی و دریایی به طور مداوم با یکدیگر در تعامل هستند و تحت تأثیر تغییرات کوتاه‌مدت و بلندمدت قرار می‌گیرند. به عنوان مثال، در شرق آمریکا، سواحل عریض‌تر و در نواحی دریای مدیترانه، سواحل باریک‌تری وجود دارد. عواملی مانند رسوب‌گذاری، فعالیت‌های آتشفشانی، مرجان‌ها و تغییرات سطح آب دریاها در شکل‌گیری انواع آن نقش دارند. همچنین عواملی نظیر امواج، جزر و مد، جریان‌های دریایی، یخچال‌های طبیعی و باد به طور مداوم سواحل را دستخوش تغییر می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

ساحل. [ ح ِ ] ( ع اِ ) لب. ( دهار ). عراق. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره. کران. کرانه. ج، سواحل. || کناره دریا. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه دریا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).ساحل عبارت است از فصل مشترک خشکیها با سطح افقی دریا، بعبارت دیگر منحنی های هم ارتفاعی است که دارای ارتفاع صفر گز باشد. این فصل مشترک در سواحل بدون جزر و مد تقریباً ثابت است ولی در سواحلی که دارای جزر ومد است تغییر میکند و بوسعت زمینهای ساحلی افزوده یا کم میشود.

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع. ] (اِ. ) کنار دریا یا رود، کرانه. ج سواحل.

فرهنگ عمید

کنارۀ رود یا دریا، زمین نزدیک دریا.

فرهنگ فارسی

کناره، کرانه، کناره رودیادریا، زمین نزدیک دریا
( اسم ) ۱ - کنار دریا یا رود کرانه جمع سواحل توضیح: عبارت است از فصل مشترک خشکی ها با سطح افقی دریا به عبارت دیگر منحنیهای کم ارتفاعی است که دارای ارتفاع صفر گز باشد این فصل مشترک در سواحل بدون جزر و مد تقریبا ثابت است ولی در سواحلی که دارای جزر و مد است تغییر میکند و بوسعت زمینهای ساحلی افزوده یا کم میشود. ۲ - ( تصوف ) نطق گفتار.
شاعری است نهاوندی

فرهنگ اسم ها

اسم: ساحل (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: sāhel) (فارسی: ساحِل) (انگلیسی: sahel)
معنی: مرز بین آب و خشکی، کرانه، کنار دریا، ( عربی ) ( در جغرافیا ) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع شده است، زمینی که در کنار دریا یا دریاچه واقع شده است

فرهنگستان زبان و ادب

{beach} [اقیانوس شناسی، ژئوفیزیک] منطقه ای بین ناحیۀ شکست موج و ناحیه ای که رسوبات سست ساحلی وجود دارد
{shore} [حمل ونقل دریایی] فصل مشترک آب و خشکی متـ. کرانه
[اقیانوس شناسی] ← دریالبه
[اقیانوس شناسی] ← کناره

دانشنامه آزاد فارسی

ساحل (Sahel)
ناحیه ای حاشیه ای در جنوب صحرا، از سنگالتا سومالی، با شرایط بیابانی درخلال دوره هایی با بارش کم. بیابان زاییدر این ناحیه تا حدی به علت نوسانات اقلیمی است. افزایش ناگهانی جمعیت، تخریب درختان و بوته زارها برای تهیه سوخت، و چرای بی رویه علل دیگر این امرند. در سال های اخیر، قحطی های متعددی در این ناحیه روی داده است. متوسط بارندگی در ساحل از ۱۰۰ تا ۵۰۰ میلی متر در سال متغیر است، اما در ۳۰ سال اخیر این میزان به شدت کاهش یافته و مشخصاً زیر این مقدار بوده است. گسترش بیماری و قحطی بر اثرِ وقوع جنگ های داخلی متعدد در این ناحیه نیز تشدید شده است. اتیوپی و سودان بیشترین تأثیر را از این عوامل پذیرفته اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏ساحل از جمله کلماتی است که در فقه کاربرد دارد، در زیر به بیان تعریف و حکم فقهی آن می پردازیم.
حاشیه و کناره دریا، دریاچه و رود بزرگ را ساحل می گویند.
حکم فقهی ساحل
ساحل از انفال به شمار می‏رود و احکام آن را دارد.
از آن در بخش پایانی باب خمس سخن گفته ‏اند.

جملاتی از کلمه ساحل

چو بحر شعر من کامل فتادست هزاران چشمه بر ساحل فتادست
بر امید یک قطره از بحر عشق دو عالم به صد غصه بر ساحل است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم