حکمت

حکمت به معنای درک عمیق و جامع از حقایق زندگی، جهان و وجود انسان است. این مفهوم شامل دانش نظری و عملی است و فرد حکیم کسی است که توانایی استفاده از این دانش در زندگی واقعی را دارد. حکمت به تفکر عمیق و تأمل در مسائل مختلف اشاره دارد که نه تنها شامل دانستن اطلاعات است، بلکه شامل توانایی تحلیل و درک روابط و پیامدهای آنها نیز می‌باشد. حکمت با فضایل اخلاقی مانند انصاف، صداقت و عفت همراه است. فرد حکیم، علاوه بر دانش، از نظر اخلاقی نیز رفتار درستی دارد و به خوبی‌های انسانی پایبند است.

لغت نامه دهخدا

حکمت. [ ح ِ م َ ] ( ع اِمص ) حکمة. دانایی. علم. ( تعریفات ). دانش. ( مقدمةالادب ) ( دهار ). دانشمندی. عرفان. معرفت

فرهنگ معین

(حِ مَ ) [ ع. حکمة ] (اِمص. ) ۱ - علم، دانش. ۲ - راستی، درستی. ۳ - کلام موافق حق.

فرهنگ عمید

۱. = فلسفه
۲. دلیل، علت.
۳. خِرد، فرزانگی.
۴. نصیحت.
* حکمت اشراق: (فلسفه ) نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود می باشد.
* حکمت عملی: (فلسفه ) آگاهی های مربوط به امور و روابط انسانی، مانندِ سیاست مدن، تدبیر منزل، و تهذیب اخلاق.
* حکمت مشاء: (فلسفه ) شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشد.
* حکمت نظری: (فلسفه ) آگاهی های مربوط به اشیا و موجوداتی که در دسترس انسان نیست، مانندِ فلسفه، الهیات، ریاضیات، و طبیعیات.

فرهنگ فارسی

نظام الدین مشار الدوله شیرازی ( و. ۱۲۶۶ - ف. ۱۳۱۵ ه. ش. ) حاکم اصفهان و کردستان و کفیل وزارت معارف و وزیر پست و تلگراف. وی در تهران بسن ۴۹ سالگی در گذشت.
عدل، علم، دان، حلم، بردباری، فلسفه، کلام باحق
( اسم ) ۱- عدل داد ۲ - علم دانش دانایی. ۳ - حلم بردباری. ۴ - راستی درستی صواب. ۵ - کلام موافق حق. ۶ - پند اندرز. ۷ - ( اسم ) معرفت حقایق اشیابقدر طاقت بشری فلسفه. یا حکمت عملی ( عملیه ). علم باحوال اشیا و موجوداتی که وجود آنها تحت حیطه و قدرت بشر است بعبارت دیگر نیل بسعادت اخروی و استعلای نفس است مقابل حکمت نظری. حکمت عملی شامل تهذیب اخلاق تدبیر منزل و سیاست مدن است. یا حکمت اشراق. یا حکمت مشارقه ( مشرقیه ). حکمت مشرق زمین حکمت اشراق. یا حکمت مطلقه. ۱- فلسف. اولی. ۲ - حکمت خداوندیست آنچه را که ایجاب کند یا حکمت نظری ( نظریه ). علم باحوال اشیا و موجوداتی که وجود آنها تحت قدرت و اختیار بشر نیست. غایت حکمت نظری انتقال نفس و سیر اوست از مراتب ناقص بمراتب کامل مقابل حکمت عملی. حکمت نظری شامل: علم اعلی ( فلسف. اولی علم کل علم ما بعد الطبیعه علم ما قبل طبیعت ). علم اوسط ( ریاضی ) و علم طبیعی ( علم ادنی فلسف. طبیعی است. ) ۸ - انجام دادن فعلی که پسندیده باشد. ۹ - اقتدا بخالق در عبادات بقدر قدرت.

فرهنگ اسم ها

اسم: حکمت (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hekmat) (فارسی: حِکمت) (انگلیسی: hekmat)
معنی: علم خداوند، دانش، راستی، درستی، کلام موافق حق، ( عربی )، معرفت به مسائل، خردمندی، فرزانگی، سخن اخلاقی، پند، اندرز، فلسفه به ویژه فلسفه اسلامی

دانشنامه آزاد فارسی

حِکْمت
به معنی فرزانگی و نوعی دانش و معرفت واقعی که از اتقان لازم برخوردار بوده و مشتمل بر سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد. از این رو آن را علم نافع نیز نامیده اند. قرآن به تعلیم آن توسط پیامبران اشاره کرده و آن را خیر کثیر معرّفی نموده است (بقره، ۲۶۹). حکمت در نزد متفکران اسلامی بر دو گونه است. الف: حکمت نظری که فقط از حقایق اشیا گفتگو می کند، و بر سه قسمت است: حکمت الهی، حکمت ریاضی و حکمت طبیعی. ب: حکمت عملی که از چگونگی رفتار و سرشت انسان بحث می کند و بر سه قسمت است: ۱. اخلاق، علمی که ناظر بر سرشت فردی انسان و فضایل و رذایلش است؛ ۲. تدبیر منزل، علمی که ناظر بر چگونگی رفتار انسان در خانواده است؛ ۳. سیاست مُدُن یا آیین کشورداری، علمی که ناظر بر چگونگی رفتار انسان در اجتماع است. لفظ حکمت در قرآن در مورد علم دین و حقیقت، و گاه در معنی کلام خدا و قرآن نیز به کار رفته است. صوفیه و باطنیه و غالب اهل تأویل، باطن و حقیقت تعالیم دین و قرآن را به لفظ حکمت تعبیر می کنند. فلاسفه از قدیم الایام آموزش های خود را حکمت خوانده اند از آن روی که فلسفه را معرفت به حقیقت قضایا دانسته اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حکمت مصلحت یا مفسده موجود در فعل است.
از منظر فقهای امامی احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی اند؛ بنابر این، هر حکمی بر اساس مصلحت یا مفسده واقعی موجود در آن تشریع شده است.
حکمت در اصطلاح اصولیان
در اصطلاح اصولیان، حکمت عبارت است از مصلحت یا مفسده موجود در فعل که باعث تشریع حکم از سوی شارع گردیده است.
تفاوت حکمت با علّت
تفاوت حکمت با علت این است که حکمت هرچند منشأ تشریع حکم و غایت آن است، لیکن وجود حکم دائر مدار آن نیست؛ بدین معنا که لازمه عدم آن عدم حکم نیست؛ اما لازمه وجود آن وجود حکم است. در نتیجه با وجود آن، عدم حکم ممکن نیست. و نیز ثبوت حکم در جایی، در صورتی که منافات با حکمت داشته باشد ممکن نیست؛ در حالی که علت حکم امر ظاهر منضبطی است که وجود و عدم حکم دایر مدار آن است. به عنوان مثال، مست کننده بودن، علت حرمت مایعات مست کننده است.از این رو، مایعی که مست کننده نیست، از این جهت حرام نخواهد بود؛ لیکن حکمت آن، مفسده ای است که بر آن مترتب می گردد، همچون غافل شدن آدم مست از خدا و شریعت او که منجرّ به ارتکاب محرّمات می شود؛ چنان که در بعضی روایات بدان اشاره شده است. بنابر آنچه گفته شد، علّت نمی تواند اخصّ از معلول (حکم) باشد؛ زیرا لازمه آن وجود معلول بدون علت خواهد بود که امری محال است؛ بر خلاف حکمت که می تواند اخص از حکم باشد، مانند اختلاط میاه که حکمت لزوم عده دانسته شده است، و حکم (لزوم عده) با علم به عدم اختلاط میاه- مانند مورد علم به حامله نبودن زن- نیز ثابت است. آنچه ذکر شد، مربوط به مقام ثبوت است. برای تشخیص علّت از حکمت در مقام اثبات، بعضی گفته اند: چنانچه در دلیل حکم، علّتی برای آن ذکر شده باشد، ظهور در علّت بودن دارد و حکمت بودن آن نیازمند قرینه خارجی است؛ در نتیجه در صورت عدم وجود قرینه و شاهدی بیرونی بر حکمت بودن، علّت بودن آن ثابت می شود.

جملاتی از کلمه حکمت

گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
گوهر افروز رموزست نه دریا و نه کان حکمت آموز عقول است نه علم و نه عمل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم