این کلمه در زبان فارسی دارای معانی متنوعی است که عبارتند از:
ظلم و ستم کردن: این کلمه به عمل ناعادلانه ظلم یا ستم به دیگران اشاره دارد و به رفتارهایی که باعث آسیب یا ناعدالتی به فرد یا گروهی میشود، اطلاق میشود. به عنوان مثال، به مردم جور میکنند به معنای اعمال ظلم و ستم بر روی مردم است.
ستم و ظلم: در این کاربرد، این واژه به معنای خود ظلم و ستم است و به وضعیت یا حالتی اشاره دارد که در آن فرد یا گروهی تحت فشار و ناعدالتی قرار میگیرد. به عنوان مثال، زندگی تحت جور و ستم به وضعیتی اشاره دارد که در آن افراد به دلیل ظلم و ناعدالتی رنج میبرند.
منظم و مرتب: این کلمه به معنای منظم و مرتب بودن نیز است و به حالتی اشاره دارد که در آن اشیاء یا کارها به گونهای سازماندهی شدهاند که هماهنگ و قابل قبول به نظر میرسند. به عنوان مثال، همه چیز جور است به معنای این است که همه چیز منظم و در وضعیت خوبی قرار دارد.
نوع، گونه: در این معنا، این واژه به معنای نوع یا گونهای از چیزی است و معمولاً برای اشاره به دستهبندی یا تقسیمبندی اشیاء یا ویژگیها به کار میرود. به عنوان مثال، این جور از میوهها به نوع خاصی از میوهها اشاره دارد که ممکن است متفاوت از دیگر انواع باشد.
جور. [ ج َ ] ( ع مص ) ستم کردن در حکم. || میل کردن از راستی در راه. || زنهار خواستن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): جارَ؛ زنهار خواست. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ستم. ( برهان ) ( مهذب الاسماء ). مرادف جفا. ( آنندراج ). و با لفظ کشیدن و بردن و کردن و رفتن مستعمل. ( آنندراج ).
- جورآباد:
ای که جورآباد شمشیرت به اقطاع من است
سایه دستی که ایامم به کام دشمن است.اثیر.- جور آزمودن:
یکی گفت جورآزمودی و درد
دگر گرد سودای باطل مگرد.سعدی.- جور آمدن؛ ستم و تعدی آمدن:
هر جور که از تو بر من آید
ازگردش روزگار دارم.سعدی.- جور بردن؛ ستم کشیدن:
بگفت ای پسر تلخی مردنم
به از جور روی ترش بردنم.سعدی.سخت است پس از جاه، تحکم بردن
خو کرده بناز جور مردم بردن.سعدی.- جورپذیر؛ ستم پذیر. مظلوم:
جورپذیران عنایت گذار
عیب نویسان شکایت شمار.نظامی.- جورپیشه؛ ظالم. ستمکار. ( آنندراج ):
نکند جورپیشه سلطانی
که نیاید ز گرگ چوپانی.سعدی.- جور دیدن؛ جور کشیدن:
هر آن طفل کو جور آموزگار
نه بیند، جفا بیند از روزگار.سعدی.- جورسازی:
جهانسوزی بد است و جورسازی
ترا به گر رعیت را نوازی.نظامی.- جور کردن؛ ستم کردن. ظلم کردن:
آسمان کیست که خواهد بکسی جور کند
آنقدر بیهده گردد که سرش دور کند.صفی قلی.- جور کسی را کشیدن؛ در تداول، بجای او تحمل و تقبل امری صعب و ناگوار کردن است.
- جورکش؛ ستمکش.
- جورکشیدن؛ ستم کشیدن. تحمل ظلم و تعدی کردن:
درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای
نه جور اره کشیدی و نی جفای تبر.سعدی.از تو دل برنکنم تا دل وجانم باشد
میکشم جور تو تا جهد و توانم باشد.سعدی.- امثال:
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت.حافظ. جور استاد به ز مهر پدر.سعدی.( بر سر لوح او نوشته بزر... ).
|| تعب. رنج: اگر جور شکم نبودی هیچ مرغی در دام صیاد نیفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی. ( گلستان ).
|| ( اصطلاح عرفان ) جور بازداشتن سالک است از سیر در عروج. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ستمکار و مایل از راستی و راه. ( منتهی الارب ). جائر و ستمکار. ( اقرب الموارد ).
(جُ وْ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) ستم کردن، ظلم کردن. ۲ - (اِ. ) ستم، ظلم.
(اِ. ) ۱ - نوع، گونه. ۲ - منظم، مرتب.
۱. گونه، نوع.
۲. (صفت ) [مقابلِ ناجور] دارای نظم وترتیب و بسامان.
۳. (صفت ) دارای هماهنگی یا سازگاری.
* جور شدن: (مصدر لازم )
۱. فراهم و آماده شدن.
۲. مرتب و هماهنگ شدن.
* جور کردن: (مصدر متعدی )
۱. فراهم و آماده کردن.
۲. مرتب و هماهنگ کردن.
۱. ستم کردن.
۲. (اسم ) [قدیمی] خط هفتم از هفت خط جام که بر لب پیاله باشد، خط لب جام.
۳. [مجاز] پیالۀ مالامال و پر از می: پیالهٴ جور.
۱- ( اسم ) نوع گونه قسم: ( ( این روزها هزار جور گرفتاری دارم. ) ) ۲- جنس. ۳- ( صفت ) منظم مرتب مقابل ناجور: ( ( اجناس ماجوراست. ) ) ۴- هماهنگ.
سخت و بد غیث جور باران سخت و بد
جور (اصفهان). جور روستایی در دهستان براآن شمالی بخش مرکزی شهرستان اصفهان استان اصفهان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۶۲۸ نفر ( ۱۹۹خانوار ) بوده است.
ستم کردن، ظلم کردن.
ستم، ظلم.
نوع، گونه.
منظم، مرتب.
💡 بر من نماند هیچ ملالی و محنتی کز جور دور گنبد گردان نمیرسد
💡 کشیدم دوش دل در پای او گفت کمال از جور تا کی سر کشیدن
💡 برزگاران جهانند و همه روز و همه شب بجز از معصیت و جور نه ورزند و نه کارند
💡 تا بپیوستهست دست عهدتان با یکدگر دست جور از دهر ببرید اینت پیوند صواب
💡 گر من از عشق جگر خوار بنالم چه عجب یا ز جور و ستم یار بنالم چه عجب
💡 داغها دارم بدل از جور هجرت دور نیست سر زند گر تا بحشرم لاله از خاک مزار