جوانمرد

جوانمرد به فردی اطلاق می‌شود که دارای ویژگی‌های اخلاقی و انسانی برجسته‌ای است و در رفتار و کردار خود به اصول نیکی، بخشندگی و شجاعت پایبند است. این واژه به کسانی نسبت داده می‌شود که در تعاملات اجتماعی خود، به دیگران کمک می‌کنند و در مواقع نیاز، از خودگذشتگی نشان می‌دهند. جوانمردی به معنای بزرگ همتی و فداکاری در راه دیگران است و فرد جوانمرد همواره در تلاش است تا به نیازمندان یاری رساند و با رفتارهای سخاوتمندانه خود، فضایی مثبت و محبت‌آمیز در جامعه ایجاد کند. در فرهنگ‌های مختلف، این مفهوم به عنوان یک ارزش والا شناخته می‌شود و ویژگی‌هایی چون بامروتی، بخشندگی و جوادی را در بر می‌گیرد. جوانمردی به معنای واقعی کلمه، نمایانگر روحیه‌ای است که در آن انسان‌ها به یکدیگر احترام می‌گذارند و در پی ایجاد دنیایی بهتر و عادلانه‌تر هستند.

لغت نامه دهخدا

جوانمرد. [ ج َ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از کریم و سخی و بخشنده. ( برهان ). سمح. ( دهار ). جواد. ( مهذب الاسماء ). بامروّت. صاحب فتوت. فتی ̍. راد. حلیم. ( آنندراج ). فیاض. ( صراح ). دهشکار. فایض. باذل. دست ودل باز:
جوانمرد و آزاده و خوبروی
جهانجوی و فرزانه و چربگوی.فردوسی.که توران شد آن ناجوانمرد مرد
نگه کن که با شاه ایران چه کرد.فردوسی.هرگاه که فضای دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشند و هرگاه که تنگ باشد بخیل باشند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). برای مذکر و مؤنث هر دو آید، در منتهی الارب آمده: کرمة؛ بکسر، زن جوانمرد:
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه.عماره.
جوانمرد. [ ج َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. کوهستانی و معتدل است. 695 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصول آن غلات، چغندر، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(جَ مَ ) (ص مر. ) کریم، بخشنده.

فرهنگ عمید

شخص بخشنده، بزرگوار، و صاحب همت و فتوت.

فرهنگ فارسی

مردجوان، بخشنده، سخی، بزرگوار، صاحب همت وفتوت
( صفت ) ۱- کریم سخی بخشنده. ۲- صاحب همت فتی.
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد و کوهستانی و معتدل است.

فرهنگ اسم ها

اسم: جوانمرد (پسر) (فارسی) (تلفظ: j.-mard) (فارسی: جوانمرد) (انگلیسی: javan-mard)
معنی: بخشنده، دارای همت والا، ( به مجاز ) دارای خصلت های نیک و پسندیده مانند بخشندگی، گذشت، دلیری و کمک به دیگران

دانشنامه عمومی

جوانمرد (بوکان). جوانمرد یک روستا از توابع دهستان بهی دهبکری بخش سیمینه شهرستان بوکان در استان آذربایجان غربی است. جمعیت این روستا بر اساس آمار سال ۱۳۹۵ برابر با ۶۴۶ نفر می باشد.

ویکی واژه

کریم، بخشنده.

جمله سازی با جوانمرد

فتیان و جوانمردان و پاره‌ای از صوفیان که علی را مظهر فتوت و جوانمردی می‌دانستند این کنیه را اشاره به خصوصیت جوانمردی و خاکساری او می‌دانستند. علی همدلی فراوانی با غیر اعراب نشان می‌داد که نمونه آن مجازات عبیدالله بن عمر به جهت قتل هرمزان به اتهام واهی دست داشتن او در قتل عمر (خلیفه دوم) بود. 

جوانمرد چون دید کان خوب‌چهر ملک‌زاده را جوید از بهر مهر
الهی نصیب این بیچاره از این کار همه درد است مُبارک باد که مرا این همه درد در خورد است بیچاره آن کس از این درد فرد است، حقا که هر کس بدین درد ننازد نا جوانمرد است.
نشستم با جوانمردان اوباش بشستم هر چه خواندم بر ادیبان
هزاران سال، پیش از آمدن آریاییهای ایرانی به فلات ایران چندین گروه مردمان بومی که چهار گروه آن مشهورترند در این فلات جای داشتند که چگونگی دوره‌های پیشین آن چندان روشن نیست. نام یکی از این چهار گروه مردم بومی فلات ایران مرد بود، نام گروه مرد در نوشته‌ها «مارد» یا «آمارد» آمده که به زبان ایران و بومی مرد و آیمرد است و واژه‌های آمرت زبان کهنسال ارامنه و مردی، آی مردی، جوانمرد، جوانمردی بوده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال نخود فال نخود